گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد هشتم
پژوهشی درباره امکان یا عدم امکان زوال ایمان
نظریه اوّل ، ایمان حقیقی قابل زوال است



پژوهشی در باره امکان یا عدم امکان زوال ایمانبر پایه آیات و احادیثی که در این فصل آمد ، ایمان ، دو گونه است : پایدار و ناپایدار . ایمان پایدار ، ایمانی است که تا هنگام مرگ ، همراه مؤمن است و ایمان ناپایدار ، ایمانی است که همراهی آن با انسان ، موقّتی است و پس از مدّتی ، زایل می گردد . همچنین عمل به مقتضای ایمان ، موجب پایداری آن ، و ترک عمل ، سبب ناپایداری آن است . در این جا این بحث قابل طرح است که : آیا اساسا ایمان ناپایدار ، حقیقتا ایمان است ؟ و آیا ایمان حقیقی ، قابل زوال است یا خیر؟ در این باره ، چند نظر وجود دارد :

نظریه اوّل . ایمان حقیقی ، قابل زوال استعلّامه مجلسی ، این نظریه را به بیشتر متکلّمان نسبت داده است و در این باره می گوید : متکلّمان ، در این که اگر کسی در واقع امر و حقیقتا ایمان بیاورد ، آیا امکان کافر شدنش وجود دارد یا خیر ، اختلاف دارند . در این که چنین شخصی تا زمانی که واجد صفت ایمان باشد ، کافر شمرده نمی شود ، حرفی نیست . حرف در این است که آیا : ایمان ، با ضدّش و غیر ضدّش ، از بین رفتنی است یا نه ؟ بیشتر متکلّمان بر آن اند که چنین چیزی ، شدنی است و بلکه واقع هم شده است ، به دلیل این که از بین رفتن ضد با ضدّش یا مثل ضدّش (بنا بر عقیده به عدم اجتماع امور مشابه)

.


ص: 203



نظریه دوم ، ایمان حقیقی قابل زوال نیست

اشاره

ممکن است ؛ برای این که از فرض وقوع چنین چیزی ، محال پیش نمی آید و ظاهر آیات بسیاری ، بر آن دلالت می کنند ، مثل این سخن خداوند متعال : «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرًا ؛ (1) کسانی که ایمان آوردند ، سپس کافر شدند و باز ، ایمان آوردند ، سپس کافر شدند و آن گاه به کفر خود افزودند» و این سخن خداوند متعال : «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تُطِیعُواْ فَرِیقًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ یَرُدُّوکُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از فرقه ای از اهل کتاب ، فرمان برید، شما را پس از ایمانتان، به حال کفر بر می گردانند» (2) . (3) افزون بر این ، اگر ایمان حقیقی قابل زوال نباشد ، اصولاً توصیه به عوامل پایداری ایمان و هشدار نسبت به آفات آن ، بی معناست ؛ زیرا ایمانِ حقیقی بر مبنای یاد شده ، حتما همراه با عوامل پایداری آن است . از این رو ، توصیه به آن ، تأکید بر تحصیلِ حاصل است . بنا بر این ، همه متونی که بر ملازمت عوامل پایداری ایمان و مفارقت اسباب ناپایداری آن تأکید دارند ، دلیل قابل زوال بودن ایمان حقیقی نیز هستند.

نظریه دوم . ایمان حقیقی ، قابل زوال نیستشیخ مفید ، این نظریه را به بسیاری از فقهای امامیّه ، محدّثان و متکلّمان نسبت می دهد و نوبختیان و معتزله را مخالف این نظریه معرّفی می کند و می گوید : می گویم : هر کس در روزی از روزگاران ، خداوند را بشناسد و در زمانی به او ایمان بیاورد ، جز بر ایمان نخواهد مُرد و هر کس بر کفر به خداوند متعال از دنیا

.

1- .نساء : آیه 137 .
2- .آل عمران : آیه 100 .
3- .بحار الأنوار : ج 69 ص 214 .

ص: 204

برود ، چنین کسی هرگز و لحظه ای ، به خدا ایمان نداشته است . این نظر مرا ، احادیثی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تأیید می کنند و فقها و محدّثان شیعی بسیاری همین نظر را دارند و بسیاری از متکلّمان در اقصا نقاط عالم اسلام ، بر همین نظرند . نوبختیان که رحمت خدا بر آنان باد با آن مخالف اند و اهل اعتزال هم با آنان هم رأی اند . (1) امّا علّامه مجلسی ، این نظریه را به برخی از متکلّمان نسبت داده است . (2) ظاهرا نخستین بار ، سیّدِ مرتضی عَلَم الهدی ، این نظریه را ابراز داشته و پس از او ابو اسحاق نوبختی ، شیخ طوسی ، طبْرِسی ، ابو الفتوح رازی ، علّامه حلّی و سپس شیخ حرّ عاملی (3) از او پیروی کرده اند . سیّدِ مرتضی چنین گفته است : به اجماع ، ثابت شده که مؤمن ، سزامند ثواب دائمی است و [از سوی دیگر ، ]باطل بودن حبط عمل را هم که بیان کردیم ، و چون این دو ثابت شد ، ناگزیر ، مؤمنِ به خدای متعال و پیامبرش ، باید به ایمانش وفادار باشد و روا نیست که کافر شود ؛ زیرا اگر کافر شود ، اجماع بر این است که کفر ، کیفر دائمی دارد . چنین چیزی ، منجر به اجتماع ثواب و کیفر دائمی می شود . (4) توضیح مطلب ، این که : بر مبنای نظر سیّدِ مرتضی رحمه الله ، ایمان ، علّت ثواب دائم ، و کفر ، علّت عقاب دائم است و با عنایت به این که جمع میان ثواب دائم و عقاب دائم ، عقلاً محال است ، باید گفت : ایمان حقیقی که موجب ثواب دائم است قابل زوال نیست ، مگر این که قائل به «حبط» شویم ؛ یعنی بگوییم که عروض «کفر» پس از «ایمان» ، موجب از بین رفتن ثواب دائم می گردد . این مطلب نیز باطل

.

1- .أوائل المقالات : ص 83 .
2- .بحار الأنوار : ج 69 ص 214 .
3- .ر . ک : رسائل الشریف المرتضی : ج 2 ص 328 و ج 1 ص 63 ، التبیان فی تفسیر القرآن : ج 1 ص 192 ، المصنّفات الأربعه : ص 371 375 ، روض الجنان فی تفسیر القرآن : ج 1 ص 213 .
4- .شرح جمل العلم و العمل : ص 159 .

ص: 205



نقد نظریه دوم

است ، زیرا لازمه آن ، این است که کسی که خوبی و بدی او برابر است ، مانند کسی باشد که هیچ کاری انجام نداده است و یا اگر بدی های او بیش از کارهای نیک اوست ، مانند کسی باشد که هیچ کار نیکی انجام نداده است و اموری از این قبیل ، که باطل و محال اند . (1) گفتنی است که طرفداران این نظریه ، بر پایه استدلالی که بدان اشاره شد ، اطلاق «مؤمن» در آیات و احادیث را بر کسانی که ایمان آنها موقّتی است ، مَجازی می دانند ، مانند آنچه در قرآن در باره منافقان آمده است : «قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ . (2) با دهانشان گفتند : «ایمان آوردیم» ، در حالی که دلشان مؤمن نبود » .

نقد نظریه دوماین نظریه ، مبتنی بر این مبناست که ایمان حقیقی ، علّت تامّه ثواب ابدی است و عقلاً ممکن نیست که خداوند متعال ، پاداش ایمان و عمل به مقتضای آن را به وسیله «کفر» و اعمال ناشایست از بین ببرد ؛ لیکن این مبنا صحیح نیست و متون فراوانی از جمله آیه زیر به روشنی دلالت بر بطلان آن دارند : «وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْأَخِرَهِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ . (3) و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند ، آنان ، کردارهایشان در دنیا و آخرت، تباه می شود، و ایشان اهل آتش اند و در آن ، ماندگار خواهند بود» .

.

1- .ر . ک : رسائل الشریف المرتضی : ج 1 ص 163 و ج 2 ص 328 .
2- .مائده : آیه 41 .
3- .بقره : آیه 217 .

ص: 206



نظریه سوم، تفصیل میان ایمانِ مستند به علم قطعی و ایمانِ مستند به ظنّ قوی

همچنین استدلال به اجماع برای اثبات این که مؤمن استحقاق پاداش دائم دارد ، با عنایت به اختلافی بودن مسئله ، بویژه این که بیشتر متکلّمان ، مخالف این نظریه اند ، صحیح نیست ؛ امّا آنچه برای اثبات بطلان «حبط» از نظر عقلی بدان استناد شده ، صحیح نیست و مشروح بحث در این باره ، در مَدخل «عمل» از این دانش نامه خواهد آمد ، إن شاء اللّه !

نظریه سوم . تفاوت ایمانِ مستند به علم قطعی و ایمانِ مستند به ظنّ قویعلّامه مجلسی ، پس از طرح مباحث کلامی مربوط به این نظریه ، در بحار الأنوار می گوید : اگر در ایمان ، به گمان [حاصل از تقلید و غیر آن] بسنده شود ، تردیدی نیست که تبدیل ایمان به کفر ، شدنی خواهد بود ؛ امّا اگر در ایمان ، علم یقینی شرط باشد ، تبدیل آن به کفر ، مشکل است ... . آری ! اگر یقین در ایمان شرط باشد و آن هم ، به عقیده قطعی تغییرناپذیر منطبق با واقع تفسیر گردد ، از بین رفتنی نخواهد بود . [اگر از بین رفت ،] پس از زوال چنین ایمانی ، معلوم می شود که آن شخص ، در واقع ، مؤمن نبوده است ؛ امّا اعتبار این سخن ، جای حرف دارد . (1) ایشان ، نظر خود را در مرآه العقول با توضیح بیشتری بیان کرده ، می گوید : حقیقت ، این است که ایمان ، هر گاه به حدّ یقین برسد ، زایل شدنی نخواهد بود ؛ امّا رسیدن آن به حدّ یقین ، بسیار اندک است . تکلیف کردن عموم مردم ، به رساندن ایمان به یقین نیز حرجی است ؛ بلکه ظاهر ، این است که در ایمان بیشتر مردم ، گمان قوی ای که جان آدمی به آن آرامش پیدا کند ، کافی است ، و البتّه از بین رفتن چنین ایمانی ، ممکن است . ایمان همان گونه که دانستی مراتب بسیار دارد که از میان رفتن برخی از آن

.

1- .بحار الأنوار : ج 69 ص 218 .

ص: 207

مراتب و بازگشت به شک و حتّی رسیدن به مرتبه انکار ، ممکن است و این ، در ایمان به معاد است . برخی از مراتب ایمان ، از میان رفتنی نیست ، نه با گفتار ، نه با عمل ، و نه در باور . برخی از آن مراتب ، در گفتار و عمل ، زایل شدنی است ؛ امّا در باور ، ماندگار است ، مثل کافرانی که به درستیِ رسالت پیامبر ، معتقد بودند (همچون ابو جهل و امثال او) و به دلیل غرض های تبهکارانه و خواست های دنیایی ، با پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی کردند و شدیدا منکر رسالت او شدند . بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله ، نصب علی علیه السلام را به مقام ولایت در روز غدیر به چشم دیدند و صراحت کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را در جاهای بسیاری به گوش شنیدند ؛ امّا بدبختی و دنیادوستی بر آنها سایه انداخت و آن را منکر شدند . (1) مقصود علاّمه مجلسی از «یقین» ، به قرینه مقابله با «ظن» ، همان علم قطعی است . بنا بر این ، ایشان ، ظنّ قوی و اطمینان آور را هم در تحقّق ایمان ، کافی می داند و بر این باور است که ایمان ، اگر مستند به «علم» باشد ، از آن جا که تبدیل «علم» به «جهل» ممکن نیست ، زوال ایمان به این معنا نیز ممکن نیست ؛ امّا اگر ایمان ، مستند به ظنّ قوی باشد ، قابل زوال است . البتّه ایشان در ادامه سخن می گوید : اگر در ایمان ، جزم هم شرط باشد ، از آن جا که علاوه بر معرفت قلبی ، اعتراف زبانی و نیز عدم صدور عملی که موجب کفر گردد ، شرط تحقّق و تداوم آن است ، زوال ایمان از طریق انکار زبانی و یا ایجاد اسباب کفر ، امکان پذیر است . 2 بر این اساس ، هر چند مرحوم مجلسی در بحار الأنوار و در بخش نخست

.

1- .مرآه العقول : ج 11 ص 242 .

ص: 208



نظریه چهارم ، درجات والای ایمان ، غیر قابل زوال است

مطالب خود در مرآه العقول ، ایمانِ مستند به علم قطعی را غیر قابل زوال می داند ، لیکن با عنایت به آنچه در مرآه العقول ، در تفسیر «ایمان» آورده ، باید گفت نظر نهایی ایشان با نظر بیشتر متکلّمان ، تفاوتی ندارد .

نظریه چهارم . درجات والای ایمان ، غیر قابل زوال استظاهرا نظریه صحیح در مسئله مورد بحث ، همین نظریه است که به روشنی می توان آن را از احادیث اهل بیت علیهم السلام استنباط کرد ، چنان که در حدیثی ، با سند معتبر ، از امام باقر علیه السلام و یا امام صادق علیه السلام آمده است : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِیمانِ لا زَوالَ لَهُ ، وَ خَلَقَ خَلقا لِلکُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وَ خَلَقَ خَلقا بَینَ ذلِکَ وَ استَودَعَ بَعضَهُمُ الإِیمانَ ، فإِن یَشأ أن یُتِمَّهُ لَهُم أتَمَّهُ ، وَ إن یَشَأ أن یَسلُبَهُم إیّاهُ سَلَبَهُم . خداوند ، آفریدگانی را برای ایمان ، به گونه ای آفریده که [ایمانشان] از میان رفتنی نیست و برای کفر نیز آفریدگانی را چنان پدید آورده که آن [کفر] هم زوال پذیر نیست و در این میان ، آفریدگانی را پدید آورده و در برخی از آنها ، ایمان را به ودیعه گذاشته است . اگر بخواهد آن را برایشان کامل کند ، کامل می کند و اگر بخواهد از آنها سلب کند ، سلب می کند . (1)و در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است : إنَّ اللّهَ ... جَبَلَ بَعضَ المُؤمِنینَ عَلَی الإِیمانِ فَلا یَرتَدّونَ أبَدا ، وَ مِنهُم مَن اُعیرَ الإِیمانَ عارِیَّهً ، فَإِذا هُوَ دَعا وَ ألَحَّ فِی الدُّعاءِ ماتَ عَلَی الإِیمانِ . خداوند ... ، طبیعت برخی از مؤمنان را چنان بر ایمان سرشته که هرگز مرتد نمی شوند ، و برای برخی دیگر ، ایمان را به عاریت گذاشته که اگر دعا کند و اصرار بورزد ، بر ایمان خواهد مُرد . (2)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 417 ح 1 ، تفسیر العیاشی : ج 1 ص 373 ح 76 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 224 ح 15 .
2- .ر . ک : ص 164 ح 207 .

ص: 209

این دو حدیث به روشنی دلالت دارند که انسان در سیر تکاملی خود ، گاه در اثر مجاهدت ، به مرتبه والایی از ایمان دست می یابد که دیگر ، قابل زوال نیست ، بدین معنا که خداوند متعال ، مصونیت وی را از لغزش ، تضمین می کند . در چنین مرتبه ای ، ایمان ، جزء لاینفکّ طبیعت انسان می گردد و بدین سان ، آفرینش او در جهت ایمانی پایدار قرار می گیرد . به عکس ، گاه انسان در نتیجه کارهای ناشایست ، به نقطه ای از کُفر می رسد که این صفت ، ضمیمه ذات او می گردد و آفرینش او در جهت کُفری پایدار که هرگز روی سعادت را نخواهد دید ، قرار می گیرد . بر پایه این نظریه ، ایمان حقیقی تا زمانی که به درجه ای از کمال نرسد که جزء طبیعت انسان گردد ، قابل زوال است و هنگامی که به درجه مورد اشاره رسید ، قابل زوال نیست ؛ امّا نه به دلایلی که علم الهُدی بدانها استناد جسته است و نه به جهت محال بودنِ تبدیل علم قطعی به جهل ، و نه بر اساس تفصیل قائل شدن میان ایمانِ مستند به علم قطعی و ایمانِ مستند به ظنّ قوی چنان که علّامه مجلسی آورده است ؛ بلکه به دلیل آن که وقتی ایمانْ کمال یافت ، مؤمن ، مصونیت الهی می یابد .

.


ص: 210

الفصل الخامس : درجات الإیمان5 / 1الکتابتَفاضُلُ دَرَجاتِ المُؤمِنینَ بِزِیادَهِ الإِیمانِ وَالعِلمِ وَالعَمَلِ الصّالِحِ«هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ» . (1)

«أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ» . (2)

«یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» . (3)

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» . (4)

راجع : طه : 75 ، آل عمران : 173 ، الأحزاب : 22 ، المدّثّر : 31 .

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله فی قَولِهِ تَعالی : « فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ » :السّابِقُ یَدخُلُ الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسابٍ ، وَالمُقتَصِدُ یُحاسَبُ حِسابا یَسیرا ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ یُحبَسُ فی یَومٍ مِقدارُهُ خَمسونَ (5) ألفَ سَنَهٍ حتّی یَدخُلَ الحَزَنُ فی جَوفِهِ ثُمَّ یَرحَمُهُ فَیُدخِلُهُ الجَنَّهَ . (6)

.

1- .آل عمران : 163 .
2- .الأنفال : 4 .
3- .المجادله : 11 .
4- .فاطر :32 .
5- .فی المصدر : «خمسین» ، والتصویب من بحار الأنوار .
6- .تفسیر فرات : ص 350 ح 477 ، مجمع البیان : ج 8 ص 638 نحوه وکلاهما عن أبی الدرداء ، بحار الأنوار : ج 7 ص 199 ح 75؛ الفردوس : ج 5ص 466 ح 8774 عن حذیفه نحوه .

ص: 211



فصل پنجم: درجات ایمان
5 / 1 افزایش درجات مؤمنان ، با فزونی ایمان و دانش و کار نیک

فصل پنجم: درجات ایمان5 / 1افزایش درجات مؤمنان ، با فزونی ایمان و دانش و کار نیکقرآن«ایشان نزد خداوند ، درجاتی [گوناگون] دارند و خدا به آنچه می کنند ، بیناست » .

«آنان هستند که حقّاً مؤمن اند . برای آنان نزد پروردگارشان ، درجاتی [گوناگون] و آمرزش و روزیِ نیکو خواهد بود» .

«تا خدا ، مرتبه کسانی از شما را که گرویده اند و کسانی را که دانشمندند ، بلند گرداند ، و البته خدا به آنچه می کنید ، آگاه است» .

«سپس کتاب را به کسانی از بندگان خود که [ آنان را ] برگزیدیم ، میراث دادیم . پس برخی از آنان ، به خود ستمکارند و برخی از ایشان ، میانه رو و برخی از آنان در خوبی ها ، به اذن خدا پیشتازند . این است توفیق بزرگ» .

ر . ک : طه : آیه 75 ، آل عمران : آیه 173 ، احزاب : آیه 22 ، مدّثّر : آیه 31 .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره این سخن خداوند متعال : «و برخی از ایشان ، میانه رو و برخی از ایشان ، به اذن خدا ، در خوبی ها پیشتازند» :پیشتاز ، بدون حسابرسی به بهشت می رود . میانه رو ، حسابرسیِ اندکی می شود و ستم کننده به خویش ، یک روز که اندازه اش پنجاه هزار سال است نگه داشته می شود ، چندان که اندوه ، وجودش را فرا می گیرد و سپس خداوند به او رحم می آورد و وارد بهشتش می کند .

.


ص: 212

الإمام علیّ علیه السلام أیضاً :السّابِقُ مَن یُؤَدِّی الفَرضَ وَالسُّنَنَ وَالفَضائِلَ ، وَالمُقتَصِدُ الَّذی یُؤَدِّی الفَرضَ ویُقَصِّرُ فِی السُّنَنِ وَالفَضائِلِ . (1)

الإمام الباقر علیه السلام أیضاً :أمَّا الظّالِمُ لِنَفسِهِ مِنّا فَمَن عَمِلَ عَمَلاً صالِحا وآخَرَ سَیِّئا ، وأمَّا المُقتَصِدُ فَهُوَ المُتَعَبِّدُ المُجتَهِدُ ، وأمَّا السّابِقُ بِالخَیراتِ فَعَلِیٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام ومَن قُتِلَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله شَهیدا. (2)

الکافی عن سالم :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» قالَ : السّابِقُ بِالخَیراتِ : الإِمامُ ، وَالمُقتَصِدُ : العارِفُ لِلإِمامِ ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ : الَّذی لا یَعرِفُ الإِمامَ . (3)

الإمام الصادق علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» :الظّالِمُ یَحومُ حَومَ نَفسِهِ وَالمُقتَصِدُ یَحومُ حَومَ قَلبِهِ وَالسّابِقُ یَحومُ حَومَ رَبِّهِ عز و جل . (4)

.

1- .روضه الواعظین : ص 327 .
2- .مجمع البیان : ج 8 ص 639 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 130 کلاهما عن زیاد بن المنذر ، بحارالأنوار : ج 23 ص 223 ح 34 .
3- .الکافی : ج 1 ص 214 ح 1 ، مجمع البیان : ج 8 ص 639 عن میسر بن عبد العزیز عن الإمام الصادق علیه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 130 ، تأویل الآیات الظاهره : ج 2 ص 482 ح 8 عن سوره بن کلیب وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 223 ح 35 .
4- .معانی الأخبار : ص 104 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 214 ح 2 .

ص: 213

امام علی علیه السلام در باره همین آیه :پیشتاز ، کسی است که واجبات و مستحبّات و فضایل را به جا می آورد و میانه رو ، کسی است که واجبات را به جا می آورد ؛ ولی در مستحبّات و فضایل ، کوتاهی می کند .

امام باقر علیه السلام در همین باره :ستم کننده به خویش که از ما باشد ، کسی است که هم کار نیک کند و هم بد . میانه رو ، عبادت پیشه سختکوش است و پیشتاز در خوبی ها ، عبارت اند از علی و حسن و حسین علیهم السلام و هر کس از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله که شهید شود .

الکافی به نقل از سالم :از امام باقر علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل : «سپس کتاب را به کسانی از بندگان خود که برگزیدیم ، میراث دادیم . پس برخی از ایشان ، به خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه روند و برخی از ایشان ، به اذن خدا ، در خوبی ها پیشتازند» پرسیدم . فرمود : «پیشتاز در خوبی ها ، امام است . میانه رو ، کسی است که امام را می شناسد [و به امامت اعتقاد دارد] . ستم کننده به خویش ، کسی است که امام را نمی شناسد [و به وی اعتقاد ندارد]» .

امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال از این آیه شریف : «سپس کتاب را به کسانی از بندگان خود که برگزیدیم ، میراث دادیم . پس برخی از آنان ، به خود ، ستمکارند و برخی از ایشان میانه روند و برخی از ایشان ، به اذن خدا ، در خوبی ها پیشتازند» :ستم کننده ، بر گِرد نفس خود می چرخد . میانه رو ، گِرد دلش می چرخد ، و پیشتاز ، گِرد پروردگارش می چرخد .

.


ص: 214

الإمام الرضا علیه السلام فی قَولِ اللّهِ تَعالی : «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ» :الدَّرَجَهُ ما بَینَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ . (1)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :المُؤمِنونَ فِی الدُّنیا عَلی ثَلاثَهِ أجزاءٍ : « الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ » (2) ، وَالَّذی یَأمَنُهُ النّاسُ عَلی أموالِهِم وأنفُسِهِم ، ثُمَّ الَّذی إذا أشرَفَ عَلی طَمَعٍ تَرَکَهُ للّهِِ عز و جل . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ قَولٌ وعَمَلٌ یَزیدُ ویَنقُصُ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ ثَلاثُمِئَهٍ وثَلاثَهٌ وثَلاثونَ شَریعَهً ، مَن وافی بِواحِدَهٍ مِنها دَخَلَ الجَنَّهَ (5) . (6)

الإمام علیّ علیه السلام :إنَّ الإِیمانَ یَبدو لُمظَهً (7) فِی القَلبِ ، کُلَّمَا ازدادَ الإِیمانُ ازدادَتِ اللُّمظَهُ . (8)

.

1- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 205 ح 150 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 171 ح 13 .
2- .الحجرات : 15.
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 18 ح 11050 ، نوادرالأصول : ج 2 ص 180 ، تفسیر ابن کثیر : ج 7 ص 369 ، الفردوس : ج 4 ص 186 ح 6577 کلّها عن أبی سعید الخدری ، کنز العمّال : ج 1 ص 165 ح 824 .
4- .کنز العمّال : ج 1 ص 95 ح 422 نقلاً عن ابن النجّار عن عبد اللّه بن أبی أوفی ، تاریخ دمشق : ج 48ص 243 عن الأوزاعی من دون إسناد إلیه صلی الله علیه و آله .
5- .ذلک أنّ الإیمان منظومه مترابطه الأجزاء بنحوٍ لو التزم بقسمٍ منه بشکل کامل فإنّه سیؤدّی إلی الالتزام ببقیّه الأقسام أیضا . وبعباره اُخری: إن ورود نهر الإیمان بشکل صحیح من خلال شریعه من شرائعه سیروی الإنسان من عذب مائِه الصافی .
6- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 215 ح 7310 ، شُعب الإیمان : ج 6 ص 366 ح 8549 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 538 الرقم 3505 کلّها عن المغیره بن عبدالرحمن بن عبید عن أبیه عن جدّه ، کنز العمّال : ج 1 ص 39 ح 83 .
7- .اللمظه: مثل النکته أو نحوها من البیاض . وفی قَلبِهِ لمظه : أی نکته (لسان العرب : ج 7 ص 462 «لمظ») .
8- .نهج البلاغه : من غریب کلامه علیه السلام ح 5 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 196 ح 12 ؛ تفسیر القرطبی : ج 4 ص 280 بزیاده «بیضاء» فی آخره .

ص: 215

امام رضا علیه السلام در باره این سخن خداوند بزرگ : «ایشان نزد خدا درجاتی [گوناگون ]دارند» :هر درجه ، به اندازه فاصله آسمان تا زمین است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مؤمنان در دنیا ، سه دسته اند : «کسانی که به خدا و پیامبر او ایمان آوردند ، سپس تردید نکردند و با مال و جان خود ، در راه خدا جهاد کردند» ؛ و کسی که مردم او را بر مال و جان خود امین می دانند ؛ و سپس کسی که هر گاه با طمعی رو به رو شود ، برای خداوند عز و جل آن را ترک گوید .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، گفتار و کردار است و افزایش و کاهش می یابد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، از سیصد و سی و سه شریعت است . هر که از یکی از آنها وارد شود ، وارد بهشت می گردد . (1)

امام علی علیه السلام :ایمان ، چون نقطه سفیدی ، در دل ، آشکار می شود . هر چه ایمان افزوده شود ، آن نقطه افزایش می یابد .

.

1- .زیرا ایمان ، منظومه به هم پیوسته ای است که التزام درست و کامل به بخشی از آن ، به زودی منجر به التزام به سایر بخش ها می گردد. به عبارت دیگر ، ورود صحیح و درست از هر شریعه ای از نهر ایمان، انسان را وارد مجموعه جاری زلال ایمان می کند. ابن فارس ، در باره معنای ریشه ای «وفی» می گوید: «کلمه تدلّ علی إکمال و إتمام» (معجم مقاییس اللغه : ج 6 ص 129 مادّه «وفی»). همچنین در بیان معنای شرع ، آورده است : «الشریعه : مورد الشاربه الماء، و اشتقّ من ذلک الشرعه فی الدین و الشریعه»؛ یعنی: شریعت ، عبارت است از ورودی به آبگاه (رود یا چشمه) و شریعت دین نیز به از همین واژه گرفته شده است (معجم مقاییس اللغه : ج 3 ص262 مادّه «شرع»).

ص: 216

عنه علیه السلام :إنَّ الإِیمانَ یَبدَأُ لُمظَهً بَیضاءَ فِی القَلبِ ، فَکُلَّمَا ازدادَ الإِیمانُ عِظَما ازدادَ ذلِکَ البَیاضُ ، فَإِذَا استُکمِلَ الإِیمانُ ابیَضَّ القَلبُ کُلُّهُ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :المُؤمِنُ مُؤمِنانِ : مُؤمِنٌ وَفی للّهِِ بِشُروطِهِ الَّتی شَرَطَها عَلَیهِ ، فَذلِکَ مَعَ النَّبِیّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ وحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقا ، وذلِکَ مَن یَشفَعُ ولا یُشفَعُ لَهُ ، وذلِکَ مِمَّن لا تُصیبُهُ أهوالُ الدُّنیا ولا أهوالُ الآخِرَهِ . ومُؤمِنٌ زَلَّت بِهِ قَدَمٌ، فَذلِکَ کَخامَهِ الزَّرعِ کَیفَما کَفَأَتهُ الرّیحُ انکَفَأَ ، وذلِکَ مِمَّن تُصیبُهُ أهوالُ الدُّنیا وَالآخِرَهِ ویُشفَعُ لَهُ، وهُوَ عَلی خَیرٍ. (2)

الکافی عن أبی عمرو الزبیری عن أبی عبد اللّه علیه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : إنَّ لِلإِیمانِ دَرَجاتٍ ومَنازِلَ ، یَتَفاضَلُ المُؤمِنونَ فیها عِندَ اللّهِ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : صِفهُ لی رَحِمَکَ اللّهُ حَتّی أفهَمَهُ . قالَ : إنَّ اللّهَ سَبَّقَ بَینَ المُؤمِنینَ کَما یُسَبَّقُ بَینَ الخَیلِ یَومَ الرِّهانِ ، ثُمَّ فَضَّلَهُم عَلی دَرَجاتِهِم فِی السَّبقِ إلَیهِ ، فَجَعَلَ کُلَّ امرِیً مِنهُم عَلی دَرَجَهِ سَبقِهِ لا یَنقُصُهُ فیها مِن حَقِّهِ ، ولا یَتَقَدَّمُ مَسبوقٌ سابِقاً ، ولا مَفضولٌ فاضِلاً ، تَفاضَلَ بِذلِکَ أوائِلُ هذِهِ الاُمَّهِ وأواخِرُها ، ولَو لَم یَکُن لِلسّابِقِ إلَی الإِیمانِ فَضلٌ عَلَی المَسبوقِ إذاً لَلَحِقَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّهِ أوَّلَها . نَعَم ولَتَقَدَّموهُم إذا لَم یَکُن لِمَن سَبَقَ إلَی الإِیمانِ الفَضلُ عَلی مَن أبطَأَ عَنهُ ، ولکِن بِدَرَجاتِ الإِیمانِ قَدَّمَ اللّهُ السّابِقینَ وبِالإِبطاءِ عَنِ الإِیمانِ أخَّرَ اللّهُ المُقَصِّرینَ ، لِأَنّا نَجِدُ مِنَ المُؤمِنینَ مِنَ الآخِرینَ مَن هُوَ أکثَرُ عَمَلاً مِنَ الأَوَّلینَ ، وأکثَرُهُم صَلاهً وصَوماً وحَجّاً وزَکاهً وجِهاداً وإنفاقاً ، ولَو لَم یَکُن سَوابِقُ یَفضُلُ بِهَا المُؤمِنونَ بَعضُهُم بَعضاً عِندَ اللّهِ لَکانَ الآخِرونَ بِکَثرَهِ العَمَلِ مُقَدَّمینَ عَلَی الأَوَّلینَ ، ولکِن أبَی اللّهُ عز و جل أن یُدرِکَ آخِرُ دَرَجاتِ الإِیمانِ أوَّلَها ، ویُقَدَّمَ فیها مَن أخَّرَ اللّهُ أو یُؤَخَّرَ فیها مَن قَدَّمَ اللّهُ . قُلتُ : أخبِرنی عَمّا نَدَبَ اللّهُ عز و جل المُؤمِنینَ إلَیهِ مِنَ الاِستِباقِ إلَی الإِیمانِ . فَقالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : « سَابِقُواْ إِلَی مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ» (3) وقالَ : « السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » (4) وقالَ : « وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ » (5) فَبَدَأَ بِالمُهاجِرینَ الأَوَّلینَ عَلی دَرَجَهِ سَبقِهِم ، ثُمَّ ثَنّی بِالأَنصارِ ثُمَّ ثَلَّثَ بِالتّابِعینَ لَهُم بِإِحسانٍ ، فَوَضَعَ کُلَّ قَومٍ عَلی قَدرِ دَرَجاتِهِم ومَنازِلِهِم عِندَهُ ثُمَّ ذَکَرَ ما فَضَّلَ اللّهُ عز و جلبِهِ أولِیاءَهُ بَعضَهُم عَلی بَعضٍ فَقالَ عز و جل : «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ» إلی آخِرِ الآیَهِ (6) ، وقالَ : « وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ » (7) وقالَ : « انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلْاخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً » (8) وقالَ : « هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ » (9) وقالَ : « وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» (10) وقالَ : « الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِندَ اللَّهِ » (11) وقالَ : «وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا * دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَهً وَرَحْمَهً» (12) وقالَ : « لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُواْ» (13) وقالَ : « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ » (14) وقالَ : « ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لَا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لَا نَصَبٌ وَ لَا مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَطَئونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لَا یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ » (15) وقالَ : « وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ » (16) وقالَ : « فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ » (17) فَهذا ذِکرُ دَرَجاتِ الإِیمانِ ومَنازِلِهِ عِندَ اللّهِ عز و جل . (18)

.

1- .شعب الإیمان : ج 1 ص 70 ح 38 ، الزهد لابن المبارک : ص 504 ح 1440 ، الإیمان لابن أبی شیبه : ص 19 ح 8 کلاهما نحوه وکلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن هند ، کنز العمّال : ج 1 ص 406 ح 1734 .
2- .الکافی : ج 2 ص 248 ح 2 عن خضر بن عمرو ، بحارالأنوار : ج 67 ص 192 ح 2 .
3- .الحدید : 21 .
4- .الواقعه 10 و 11 .
5- .التوبه : 100.
6- .البقره : 253 .
7- .الإسراء : 55.
8- .الإسراء : 21.
9- .آل عمران : 163.
10- .هود : 3 .
11- .التوبه : 20 .
12- .النساء : 95 و 96 .
13- .الحدید : 10 .
14- .المجادله : 11.
15- .التوبه : 120.
16- .البقره : 110 والمزّمل : 20.
17- .الزلزله : 7 و 8 .
18- .الکافی : ج 2 ص 40 ح1 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 9 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 308 ح 9 .

ص: 217

امام علی علیه السلام :ایمان ، چون نقطه سفیدی ، در دل آغاز می شود . پس هر چه ایمان زیادتر شود ، آن سفیدی نیز زیادتر می شود و چون ایمان کامل گردد ، تمام دل ، سفید می گردد .

امام صادق علیه السلام :مؤمن ، دو گونه است : [یکی] مؤمنی که به شروطی که خداوند با او کرده است ، وفا می کند . چنین مؤمنی ، با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان است ، و چه نیکو همدمانی هستند اینان! این مؤمن ، کسی است که شفاعت می کند و خود نیاز به شفاعت ندارد ؛ کسی است که نه هراس های دنیا به او می رسد و نه هراس های آخرت . و [دوم ،] مؤمنی که پایش می لغزد . او مانند ساقه نازک گیاه است که به هر سو باد ، آن را خم کند ، خم می شود . او کسی است که هراس های دنیا و آخرت ، به وی می رسند و برایش شفاعت می شود و البتّه در مسیر خیر است .

الکافی به نقل از ابو عمرو زبیری :به امام صادق علیه السلام گفتم : آیا ایمان درجات و مراتبی دارد که مؤمنان با آنها نزد خدا ، بر یکدیگر برتری داشته باشند؟ فرمود : «آری» . گفتم : رحمت خدا بر شما باد ! برایم توضیحش دهید تا بدانم . فرمود : «خداوند ، میان مؤمنان مسابقه نهاد ، همان گونه که در روز مسابقه ، اسبان را به مسابقه می گذارند . سپس آنها را بر حسب درجه ای که در پیش افتادن به سوی او ، به دست آوردند ، برتری بخشید و هر یک از آنان را در درجه سبقتش قرار داد که از حقّ او در آن درجه ، کاسته نمی شود . نه هیچ عقب افتاده ای بر جلو افتاده ای پیشی می گیرد ، و نه هیچ کمتری بر آن که برتر است . بدین سان ، پیشینیان این امّت ، بر پسینیان آنان ، برتری دارند و اگر پیش گام در ایمان ، بر آن که دیرتر ایمان آورده ، برتری نداشت ، آخر این امّت ، در ردیف اوّل آن جای می گرفت . آری ، اگر پیش گام در ایمان ، بر آن که بعد ایمان آورده ، برتری نداشت ، آن آخرین ها بر اوّلین ها پیشی می گرفتند ؛ امّا به سبب درجات ایمان ، خداوند ، پیش گامان را مقدّم داشت و به سبب پس گامی در ایمان ، خداوند ، کوتاهی کنندگان را مؤخّر داشت ؛ زیرا در میان مؤمنانِ پسین ، کسانی را می بینیم که پُرعمل تر از پیشینیان اند و نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و انفاقشان ، از آنان بیشتر است . اگر نبود پیشینه هایی که مؤمنان به واسطه آنها نزد خداوند ، یکی بر دیگری برتری دارد ، پسینیان به سبب بسیاریِ عمل ، بر پیشینیان مقدّم می بودند ؛ امّا خداوند عز و جل هرگز نخواسته است آن که در آخرین درجات ایمان است ، به اوّلینِ آن برسد و کسی که خدا در این درجات ، او را پس داشته ، پیش داشته شود یا کسی که خدا پیشش داشته ، پس داشته شود» . گفتم : مرا از پیشی گرفتن به سوی ایمان که خداوند عز و جل مؤمنان را به آن فرا خوانده است ، آگاه فرما . امام صادق علیه السلام فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است : «به سوی آمرزشی از سوی پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن ، چون پهنای آسمان و زمین است و برای کسانی آماده شده است که به خدا و فرستادگان او ایمان آورده اند ، پیشی بگیرید» ، و فرموده است : «و پیش گامان ، مقدّم اند . آنان مقرّب اند» ، و فرموده است : «و پیش گامانِ نخستین از مهاجران و انصار ، و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردند ، خدا از ایشان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند» . در این جا ، خداوند از مهاجران نخستین ، بر پایه پیش گامی شان آغاز نمود و در درجه دوم ، از انصار و در درجه سوم ، از پیروان نیکِ آنان یاد کرد . پس هر گروهی را بر حسب درجه و منزلتی که نزد او دارند ، جای داد . سپس آنچه را که خداوند عز و جل به سبب آن ، دوستانش را بر یکدیگر برتری داده ، بیان کرد و فرمود : «این پیامبران ، یکی از ایشان را بر دیگری برتری دادیم . در میان آنان ، کسی بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد » تا آخر آیه . و فرموده است : «هر آینه ، بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم» ، و فرموده است : «بنگر که چگونه برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری دادیم ، و البتّه درجات آخرت ، بزرگ ترند و برتریِ آنها بیشتر است» ، و فرموده است : «ایشان نزد خداوند ، درجاتی دارند» ، و فرمود: «و برتریِ هر صاحب فضلی را به وی می دهد» ، و فرموده است : «آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا ، با مال و جان خویش جهاد کردند ، نزد خداوند ، بلندپایه ترند» ، و فرموده است : «خدا جهاد کنندگان را بر جهاد نرفتگان ، به مزدی بزرگ ، برتری داده است ؛ به درجاتی از جانب خود و آمرزشی و رحمتی» ، و فرموده است : «از میان شما ، آنان که پیش از فتح [مکّه] ، انفاق کردند و رزمیدند ، [با دیگران ]یکسان نیستند . آنان ، بلندپایه تر از کسانی هستند که پس از فتح ، انفاق کردند و رزمیدند» ، و فرموده است : «خدا کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کسانی را که دانش داده شده اند ، درجاتی بالا می برد» ، و فرموده است : «این ، بدان سبب است که به آنان در راه خدا ، تشنگی و خستگی و گرسنگی ای نرسد و پای در جایی ننهند که کافران را در خشم بَرَد ، و گزندی به دشمن نزنند ، مگر آن که بدان سبب ، برایشان کار نیکی نوشته شود» ، و فرموده است : «و هر خوبی ای که برای خود پیش فرستید ، آن را نزد خدا می یابید» ، و فرموده است : «پس هر که هم وزن ذرّه ای ، کار نیک کند ، آن را می بیند و هر کس هم وزن ذرّه ای ، کار بد کند ، آن را می بیند» . این بود بیان درجات و مراتب ایمان در نزد خداوند عز و جل» .

.


ص: 218

. .


ص: 219

. .


ص: 220

الإمام الصادق علیه السلام :المُؤمِنونُ عَلی سَبعِ دَرَجاتٍ ، صاحِبُ دَرَجَهٍ مِنهُم فی مَزیدٍ مِنَ اللّهِ عز و جل لا یُخرِجُهُ ذلِکَ المَزیدُ مِن دَرَجَتِهِ إلی دَرَجَهِ غَیرِهِ ، ومِنهُم شُهَداءُ اللّهِ عَلی خَلقِهِ ، ومِنهُمُ النُّجَباءُ ، ومِنهُمُ المُمتَحَنَهُ ، ومِنهُمُ النُّجَداءُ ، ومِنهُم أهلُ الصَّبرِ ، ومِنهُم أهلُ التَّقوی ، ومِنهُم أهلُ المَغفِرَهِ. (1)

تفسیر العیّاشی عن عبد الرحمن بن کثیر الهاشمی عن الإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی : «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» (2) :قالَ علیه السلام : أمَّا الإِیمانُ فَلَیسَ یَتَبَعَّضُ کُلُّهُ ولکِن یَتَبَعَّضُ (3) قَلیلاً قَلیلاً . قُلتُ : بَینَ الضَّلالِ وَالکُفرِ مَنزِلَهٌ ؟ قالَ : ما أکثَرَ عُرَی الإِیمانِ ! (4)

.

1- .الخصال : ص352 ح31، بحارالأنوار : ج69 ص169 ح10 وراجع: تفسیر فرات : ص423 ح560 .
2- .الأنعام : 82 .
3- .فی بحار الأنوار : «ینتقض» فی کلا الموضعین .
4- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 367 ح 49 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 153 ح 9 .

ص: 221

امام صادق علیه السلام :مؤمنان به هفت درجه تقسیم می شوند که صاحب هر درجه ای ، در افزایشی از جانب خداوند عز و جل است ؛ امّا این افزایش ، او را از درجه ای که دارد ، به درجه دیگری نمی برد : برخی از ایشان گواهانِ خدا بر خلق او هستند ، برخی از ایشان برگزیدگان اند ، برخی از ایشان آزموده شدگان اند ، برخی از ایشان دستگیری کنندگان اند ، برخی شان اهل شکیبایی اند ، برخی شان اهل پرهیزگاری اند ، و برخی شان اهل بخشایش اند .

تفسیر العیّاشی به نقل از عبد الرحمان بن کثیر هاشمی :امام صادق علیه السلام در باره آیه : «کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ستم نیالودند» فرمود : «ایمان ، یکباره تجزیه نمی شود ؛ بلکه اندک اندک تجزیه می گردد» . پرسیدم : آیا میان گم راهی و کفر ، مرتبه ای هست؟ فرمود : «چه بسیارند دستگیره های ایمان !» .

.


ص: 222

الإمام الکاظم علیه السلام :إنَّ الإِیمانَ حالاتٌ ودَرَجاتٌ وطَبَقاتٌ ومَنازِلُ ، فَمِنهُ التّامُّ المُنتَهی تَمامُهُ ، ومِنهُ النّاقِصُ المُنتَهی نُقصانُهُ ، ومِنهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِیادَتُهُ. (1)

راجع : بحار الأنوار : ج 69 ص 201 211 (فی بیان أنّ الإیمان هل یقبل الزیاده والنقصان أم لا؟) و المیزان فی تفسیر القرآن : ج 18 ص 259 (کلام فی الإیمان و ازدیاده) .

5 / 2أدنی دَرَجاتِ الإِیمانِالکافی عن سلیم بن قیس :سَمِعتُ عَلِیّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ یَقولُ وأتاهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : ما أدنی ما یَکونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا؟ ... فَقالَ لَهُ : قَد سَأَلتَ فَافهَمِ الجَوابَ : أمّا أدنی ما یَکونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا أن یُعَرِّفَهُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی نَفسَهُ فَیُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَهِ ، ویُعَرِّفَهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله فَیُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَهِ ، ویُعَرِّفَهُ إمامَهُ وحُجَّتَهُ فی أرضِهِ وشاهِدَهُ عَلی خَلقِهِ فَیُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَهِ . قُلتُ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ وإن جَهِلَ جَمیعَ الأَشیاءِ إلّا ما وَصَفتَ ؟ قالَ : نَعَم ، إذا اُمِرَ أطاعَ وإذا نُهِیَ انتَهی. (2)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 39 ح 7 عن حمّاد بن عمرو النصیبی ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 4 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23 ح 6 .
2- .الکافی : 2 ص 414 ح 1 ، کتاب سُلیم بن قیس : ج 2 ص 615 ح 8 ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 13 کلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 16 ح 3 .

ص: 223



5 / 2 پایین ترین درجه ایمان

امام کاظم علیه السلام :ایمان ، دارای حالات و درجات و طبقات و مراتبی است . درجه ای از آن ، کامل و در نهایتِ کمال است ، درجه ای ناقص و در نهایتِ نقص است و درجاتی [میان این دو] که یکی بر دیگری فزونی دارد .

ر . ک : بحار الأنوار : ج 69 ص 201 211 (در بیان این که ایمان ، قابل کاهش و افزایش هست یا نه) و المیزان فی تفسیر القرآن : ج 18 ص 259 (سخنی در باره ایمان و افزایش آن) .

5 / 2پایین ترین درجه ایمانالکافی به نقل از سُلَیم بن قیس :مردی نزد علی که درود خدا بر او باد آمد و گفت : کمترین چیزی که بنده به سبب آن مؤمن است ، چیست؟ ... امام علیه السلام به او فرمود : «پرسیدی ؛ اکنون پاسخ را دریاب : کمترین چیزی که بنده به سبب آن مؤمن است ، این است که خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسانَد و او به طاعتش گردن نهد ، و پیامبرش صلی الله علیه و آله را به او بشناساند و او به فرمان برداری از وی اقرار کند ، و امام و حجّت خود در زمین و گواه خویش بر خَلقش را به او بشناساند و او به فرمان برداری از وی اقرار کند» . من به ایشان گفتم : ای امیر مؤمنان ! اگر چه غیر از آنچه فرمودی ، دیگر چیزها را نشناسد؟ فرمود : «آری ، [به شرط آن که] هر گاه به او امر یا نهی شود ، اطاعت کند» .

.


ص: 224

معانی الأخبار عن حفص الکناسی :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : ما أدنی ما یَکونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا ؟ قالَ : یَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، ویُقِرُّ بِالطّاعَهِ ویَعرِفُ إمامَ زَمانِهِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِکَ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (1)

راجع: موسوعه معارف الکتاب والسنه: ج4 ص199 (دراسه حول أحادیث التّحذیر من الموت علی غیر معرفه الإمام).

5 / 3أعلی دَرَجاتِ الإِیمانِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الإِسلامُ دَرَجَهٌ، وَالإِیمانُ فَوقَ الإِسلامِ دَرَجَهٌ، وَالتَّقوی فَوقَ الإِیمانِ دَرَجَهٌ، وَالیَقینُ فَوقَ التَّقوی دَرَجَهٌ. (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ أعلی مَنازِلِ الإِیمانِ دَرَجَهٌ واحِدَهٌ ، مَن بَلَغَ إلَیها فَقَد فازَ وظَفِرَ ، وهُوَ أن یَنتَهِیَ بِسَریرَتِهِ فِی الصَّلاحِ إلی أن لا یُبالِیَ بِها إذا ظَهَرَت ، ولا یَخافَ عُقباها (3) إذَا استَتَرَت . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ أفضَلَ الإِیمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ مَعَکَ حَیثُما کُنتَ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام :غایَهُ الإِیمانِ الإِیقانُ. (6)

عنه علیه السلام :أفضَلُ الإِیمانِ ، حُسنُ الإِیقانِ. (7)

.

1- .معانی الأخبار : ص 393 ح 41 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 16 ح 1 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 115 ح 390 عن عبد اللّه الرومی .
3- .فی بحار الأنوار وتنبیه الخواطر «عقابها» .
4- .عدّه الداعی : ص 214 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 117 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 369 ح 19 .
5- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 336 ح 8796 ، شعب الإیمان : ج 1 ص 470 ح 741 نحوه ، مسند الشامیین : ج 1 ص 305 ح 535 ، حلیه الأولیاء : ج 6 ص 124 الرقم 359 ، تفسیر ابن کثیر : ج 8 ص 35 کلها عن عباده بن الصامت ، کنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 66 .
6- .غرر الحکم : ج 4 ص 368 ح 6346 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 347 ح 5876 .
7- .غرر الحکم : ج 2 ص 397 ح 2992 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 113 ح 2483 وفیه «الیقین» بدل «الایقان» .

ص: 225



5 / 3 بالاترین درجه ایمان

معانی الأخبار به نقل از حفص کُناسی :به امام صادق علیه السلام گفتم : کمترین چیزی که بنده به سبب آن مؤمن باشد ، چیست؟ فرمود : «این که گواهی دهد معبودی جز خداوند یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله ، بنده و فرستاده اوست و به طاعت ، اقرار کند و امام زمانش را بشناسد . هر گاه چنین کند ، او مؤمن است» .

ر . ک : همین دانش نامه : ج 6 ص 329 (سخنی در باره وجوب معرفت امام عصر علیه السلام و هشدار نسبت به عدم معرفت او) .

5 / 3بالاترین درجه ایمانپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :اسلام ، پلّه اوّل است . ایمان ، یک پلّه بالاتر از آن است . تقوا یک پلّه بالاتر از ایمان است و یقین ، یک پلّه بالاتر از تقواست .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بالاترین مرتبه ایمان ، یک درجه است که هر کس به آن درجه برسد ، برنده و پیروز شده است ، و آن ، این است که باطن او به آن حد از پاکی برسد که هر گاه آشکار شود ، باکی نداشته باشد و هر گاه پوشیده بماند ، از عاقبت آن ( / از کیفر خدا بر آن) بیم نداشته باشد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :برترین درجه ایمان ، این است که بدانی خداوند ، همه جا با توست .

امام علی علیه السلام :نهایت ایمان ، یقین است .

امام علی علیه السلام :برترین مرتبه ایمان ، یقین نیکو داشتن است .

.


ص: 226

الکافی عن أبی بصیر :قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : یا أبا مُحَمَّدٍ ، الإِسلامُ دَرَجَهٌ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالإِیمانُ عَلَی الإِسلامِ دَرَجَهٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالتَّقوی عَلَی الإِیمانِ دَرَجَهٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالیَقینُ عَلَی التَّقوی دَرَجَهٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَما اُوتِیَ النّاسُ أقَلَّ مِنَ الیَقینِ ، وإنَّما تَمَسَّکتُم بِأَدنَی الإِسلامِ فَإِیّاکُم أن یَنفَلِتَ (1) مِن أیدیکُم. (2)

الإمام الصادق علیه السلام لِجابِرٍ الجُعفِیِّ :یا أخا جُعفٍ إنَّ الإِیمانَ أفضَلُ مِنَ الإِسلامِ ، وإنَّ الیَقینَ أفضَلُ مِنَ الإِیمانِ وما مِن شَیءٍ أعَزُّ مِنَ الیَقینِ. (3)

5 / 4أسبابُ نَیلِ دَرَجاتِ الإِیمانِالکتاب«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» . (4)

.

1- .الانفِلات : التخلّص من الشیء فجأه من غیر تمکّث (لسان العرب : ج 2 ص 66 «فلت») .
2- .الکافی : ج 2 ص 52 ح 4 و 5 ، مشکاه الأنوار : ص 43 ح 20 وکلاهما عن یونس بن عبد الرحمن عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر علیهماالسلام ، تحف العقول :ص 358 کلها نحوه ولیس فیها ذیله من «وانّما تمسکتم . . .» ، بحارالأنوار : ج 70 ص 137 ح 3 .
3- .الکافی : ج 2 ص 51 ح 1 عن جابر ، تحف العقول : ص 445 عن الإمام الرضا علیه السلام ، قرب الإسناد : ص 354 ح 1269 عن البزنطی عن الإمام الرضا علیه السلام وکلاهما نحوه ، مشکاه الأنوار : ص 43 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 135 ح 1 .
4- .الأنفال : 2 .

ص: 227



5 / 4 عوامل دستیابی به درجات ایمان

الکافی به نقل از ابو بصیر :امام صادق علیه السلام به من فرمود : «ای ابو محمّد! اسلام ، پلّه اوّل است؟» . گفتم : آری . فرمود : «و ایمان ، یک پلّه بالاتر از اسلام است؟» . گفتم : آری [همین طور است] . فرمود : «و تقوا یک پلّه بالاتر از ایمان است؟» . گفتم : آری . فرمود : «و یقین ، یک پلّه بالاتر از تقواست» . گفتم : آری . فرمود : «پس به مردم ، چیزی به کمیِ یقین داده نشده است . شما در حقیقت ، به پایین ترین مرتبه اسلام چنگ زده اید . پس مواظب باشید که از دستتان در نرود» .

امام صادق علیه السلام خطاب به جابر جُعفی :ای جعفی ! ایمان از اسلام ، برتر ، و یقین از اسلام ، برتر است و چیزی کمیاب تر از یقین نیست .

5 / 4عوامل دستیابی به درجات ایمانقرآن«مؤمنان، همان کسانی اند که چون خدا یاد شود ، دل هایشان می ترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود ، بر ایمانشان می افزاید، و بر پروردگار خود توکّل می کنند» .

.


ص: 228

«وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُواْ إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا» . (2)

«وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَئِکَهً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَهً لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ وَ یَزْدَادَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِیمَانًا» . (3)

«یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ * الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِیمٌ * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» . (4)

«وَ لَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُواْ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا» . (5)

الحدیثالکافی عن أبی عمرو الزبیری عن أبی عبد اللّه علیه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ أیُّهَا العالِمُ ، أخبِرنی أیُّ الأَعمالِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ؟ قالَ : ما لا یَقبَلُ اللّهُ شَیئاً إلّا بِهِ . قُلتُ: وما هُوَ؟ قالَ : الإِیمانُ بِاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ أعلَی الأَعمالِ دَرَجَهً وأشرَفُها مَنزِلَهً وأسناها حَظّاً . قالَ : قُلتُ : ألا تُخبِرُنی عَنِ الإِیمانِ ، أقَولٌ هُوَ وعَمَلٌ ، أم قَولٌ بِلا عَمَلٍ؟ فَقالَ : الإِیمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ، وَالقَولُ بَعضُ ذلِکَ العَمَلِ ، بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ بَیَّنَ فی کِتابِهِ ، واضِحٍ نورُهُ ، ثابِتَهٍ حُجَّتُهُ ، یَشهَدُ لَهُ بِهِ الکِتابُ ویَدعوهُ إلَیهِ . قالَ : قُلتُ : صِفهُ لی جُعِلتُ فِداکَ حَتّی أفهَمَهُ . قالَ : الإِیمانُ حالاتٌ ودَرَجاتٌ وطَبَقاتٌ ومَنازِلُ. فَمِنهُ التّامُّ المُنتَهی تَمامُهُ ، ومِنهُ النّاقِصُ البَیِّنُ نُقصانُهُ ، ومِنهُ الرّاجِحُ الزّائِدُ رُجحانُهُ . قُلتُ : إنَّ الإِیمانَ لَیَتِمُّ ویَنقُصُ ویَزیدُ؟ قالَ : نَعَم. قُلتُ: کَیفَ ذلِکَ؟ قالَ: لِأَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی فَرَضَ الإِیمانَ عَلی جَوارِحِ ابنِ آدَمَ وقَسَّمَهُ عَلَیها وفَرَّقَهُ فیها فَلَیسَ مِن جَوارِحِهِ جارِحَهٌ إلّا وقَد وُکِّلَت مِنَ الإِیمانِ بِغَیرِ ما وُکِّلَت بِهِ اُختُها ، فَمِنها قَلبُهُ الَّذی بِهِ یَعقِلُ ویَفقَهُ ویَفهَمُ وهُوَ أمیرُ بَدَنِهِ الَّذی لا تَرِدُ الجَوارِحُ ولا تَصدُرُ إلّا عَن رَأیِهِ وأمرِهِ ، ومِنها عَیناهُ اللَّتانِ یُبصِرُ بِهِما ، واُذُناهُ اللَّتانِ یَسمَعُ بِهِما، ویَداهُ اللَّتانِ یَبطِشُ بِهِما ، ورِجلاهُ اللَّتانِ یَمشی بِهِما وفَرجُهُ الَّذِی الباهُ مِن قِبَلِهِ، ولِسانُهُ الَّذی یَنطِقُ بِهِ ، ورَأسُهُ الَّذی فیهِ وَجهُهُ ، فَلَیسَ مِن هذِهِ جارِحَهٌ إلّا وقَد وُکِّلَت مِنَ الإِیمانِ بِغَیرِ ما وُکِّلَت بِهِ اُختُها بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ تَبارَکَ اسمُهُ ، یَنطِقُ بِهِ الکِتابُ لَها ویَشهَدُ بِهِ عَلَیها . فَفَرَضَ عَلَی القَلبِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی السَّمعِ، وفَرَضَ عَلَی السَّمعِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی العَینَینِ ، وفَرَضَ عَلَی العَینَینِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی اللِّسانِ ، وفَرَضَ عَلَی اللِّسانِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی الیَدَینِ ، وفَرَضَ عَلَی الیَدَینِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی الرِّجلَینِ، وفَرَضَ عَلَی الرِّجلَینِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی الفَرجِ ، وفَرَضَ عَلَی الفَرجِ غَیرَ ما فَرَضَ عَلَی الوَجهِ . فَأَمّا ما فَرَضَ عَلَی القَلبِ مِنَ الإِیمانِ ، فَالإِقرارُ وَالمَعرِفَهُ وَالعَقدُ وَالرِّضا وَالتَّسلیمُ بِأَن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ ، إلهاً واحِداً لَم یَتَّخِذ صاحِبَهً ولا وَلَداً ، وأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وآلِهِ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ مِن نَبِیٍّ أو کِتابٍ ، فَذلِکَ ما فَرَضَ اللّهُ عَلَی القَلبِ مِنَ الإِقرارِ وَالمَعرِفَهِ وهُوَ عَمَلُهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْاءِیمَانِ وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا » (6) ، وقالَ : « أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (7) ، وقالَ (8) : « الَّذِینَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ » (9) وقالَ : « إِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ » (10) ، فَذلِکَ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَی القَلبِ مِنَ الإِقرارِ وَالمَعرِفَهِ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ رَأسُ الإِیمانِ . وفَرَضَ اللّهُ عَلَی اللِّسانِ القَولَ وَالتَّعبیرَ عَنِ القَلبِ بِما عَقَدَ عَلَیهِ وأقَرَّ بِهِ ، قالَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی : « وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا » (11) وقالَ : « وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُکُمْ وَ حِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » (12) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَی اللِّسانِ وهُوَ عَمَلُهُ . وفَرَضَ عَلَی السَّمعِ أن یَتَنَزَّهَ عَنِ الاِستِماعِ إلی ما حَرَّمَ اللّهُ وأن یُعرِضَ عَمّا لا یَحِلُّ لَهُ مِمّا نَهَی اللّهُ عز و جل عَنهُ ، وَالإِصغاءِ إلی ما أسخَطَ اللّهَ عز و جل فَقالَ فی ذلِکَ : « وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءَایَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» (13) ثُمَّ استَثنَی اللّهُ عز و جلمَوضِعَ النِّسیانِ فَقالَ : « وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ » (14) وقالَ : « فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ » (15) وقالَ عز و جل : « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ » (16) وقالَ : « وَ إِذَا سَمِعُواْ اللَّغْوَ أَعْرَضُواْ عَنْهُ وَ قَالُواْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ » (17) وقالَ : « وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا » (18) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَی السَّمعِ مِنَ الإِیمانِ ألّا یُصغِیَ إلی ما لا یَحِلُّ لَهُ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ مِنَ الإِیمانِ . وفَرَضَ عَلَی البَصَرِ أن لا یَنظُرَ إلی ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ وأن یُعرِضَ عَمّا نَهَی اللّهُ عَنهُ مِمّا لا یَحِلُّ لَهُ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ مِنَ الإِیمانِ ، فَقالَ تَبارَکَ وتَعالی : « قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ » (19) فَنَهاهُم أن یَنظُروا إلی عَوراتِهِم وأن یَنظُرَ المَرءُ إلی فَرجِ أخیهِ ویَحفَظَ فَرجَهُ أن یُنظَرَ إلَیهِ وقالَ : « وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ » (20) مِن أن تَنظُرَ إحداهُنَّ إلی فَرجِ اُختِها وتَحفَظَ فَرجَها مِن أن یُنظَرَ إلَیها وقالَ : کُلُّ شَیءٍ فِی القُرآنِ مِن حِفظِ الفَرجِ فَهُوَ مِنَ الزِّنا إلّا هذِهِ الآیَهَ فَإِنَّها مِنَ النَّظَرِ . ثُمَّ نَظَمَ ما فَرَضَ عَلَی القَلبِ وَاللِّسانِ وَالسَّمعِ وَالبَصَرِ فی آیَهٍ اُخری فَقالَ : « وَ مَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لَا أَبْصَارُکُمْ وَ لَا جُلُودُکُمْ » (21) یَعنی بِالجُلودِ الفُروجَ وَالأَفخاذَ وقالَ : « وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئولًا » (22) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَی العَینَینِ مِن غَضِّ البَصَرِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جلوهُوَ عَمَلُهُما وهُوَ مِنَ الإِیمانِ . وفَرَضَ اللّهُ عَلَی الیَدَینِ أن لا یَبطِشَ بِهِما إلی ما حَرَّمَ اللّهُ وأن یَبطِشَ بِهِما إلی ما أمَرَ اللّهُ عز و جل وفَرَضَ عَلَیهِما مِنَ الصَّدَقَهِ وصِلَهِ الرَّحِمِ وَالجِهادِ فی سَبیلِ اللّهِ وَالطَّهورِ لِلصَّلاهِ فَقالَ : « یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاهِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ » (23) وقالَ : « فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا » (24) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَی الیَدَینِ لِأَنَّ الضَّربَ مِن عِلاجِهِما . وفَرَضَ عَلَی الرِّجلَینِ ألّا یَمشِیَ بِهِما إلی شَیءٍ مِن معاصِی اللّهِ وفَرَضَ عَلَیهِمَا المَشیَ إلی ما یُرضِی اللّهَ عز و جل فَقالَ : « وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا » (25) وقالَ : « وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ » (26) وقالَ فیما شَهِدَتِ الأَیدی وَالأَرجُلُ عَلی أنفُسِهِما وعَلی أربابِهِما من تَضییعِهِما لَما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ وفَرَضَهُ عَلَیهِما : « الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَ اهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ » (27) فَهذا أیضا مِمّا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الیَدَینِ وعَلَی الرِّجلَینِ وهُوَ عَمَلُهُما وهُوَ مِنَ الإِیمانِ. وفَرَضَ عَلَی الوَجهِ السُّجودَ لَهُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ فی مَواقیتِ الصَّلاهِ فَقالَ : « یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ارْکَعُواْ وَ اسْجُدُواْ وَ اعْبُدُواْ رَبَّکُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (28) فَهذِهِ فَریضَهٌ جامِعَهٌ عَلَی الوَجهِ وَالیَدَینِ وَالرِّجلَینِ . وقالَ فی مَوضِعٍ آخَرَ : « وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا » (29) وقالَ فیما فَرَضَ عَلَی الجَوارِحِ مِنَ الطَّهورِ وَالصَّلاهِ بِها وذلِکَ أنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا صَرَفَ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله إلَی الکَعبَهِ عَنِ البَیتِ المَقدِسِ فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : « وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ » (30) فَسَمَّی الصَّلاهَ إیماناً فَمَن لَقِیَ اللّهَ عز و جل حافِظا لِجَوارِحِهِ مُوفِیا کُلَّ جارِحَهٍ مِن جَوارِحِهِ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جلعَلَیها لَقِیَ اللّهَ مُستَکمِلاً لِاءِیمانِهِ وهُوَ مِن أهلِ الجَنَّهِ ومَن خانَ فی شَیءٍ مِنها أو تَعَدّی ما أمَرَ اللّهُ عز و جل فیها لَقِیَ اللّهَ ناقِصَ الإِیمانِ . قُلتُ : قَد فَهِمتُ نُقصانَ الإِیمانِ وتَمامَهُ ، فَمِن أینَ جاءَت زِیادَتُهُ ؟ فَقالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ» (31) وقالَ : «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی» (32) ولَو کانَ کُلُّهُ واحِدا لا زِیادَهَ فیهِ ولا نُقصانَ لَم یَکُن لِأَحَدٍ مِنهُم فَضلٌ عَلَی الآخَرِ ولَاستَوَتِ النِّعَمُ فیهِ ولَاستَوَی النّاسُ وبَطَلَ التَّفضیلُ ، ولکِن بِتَمامِ الإِیمانِ دَخَلَ المُؤمِنونَ الجَنَّهَ وبِالزِّیادَهِ فِی الإِیمانِ تَفاضَلَ المُؤمِنونَ بِالدَّرَجاتِ عِندَ اللّهِ وبِالنُّقصانِ دَخَلَ المُفَرِّطونَ النّارَ. (33)

.

1- .التوبه : 124 .
2- .الفتح : 4 .
3- .المدّثر : 31 .
4- .آل عمران : 171 173 .
5- .الأحزاب : 22 .
6- .النحل : 106.
7- .الرعد : 28.
8- .وقع تصحیف من النسّاخ أو خطأ من الراوی فی نقل هذه الآیه الشریفه ، وصحّحناه طبقا للمصحف الشریف .
9- .المائده : 41 .
10- .البقره : 284.
11- .البقره : 83 .
12- .العنکبوت : 46 .
13- .النساء : 140.
14- .الأنعام : 68.
15- .الزمر : 17 و 18.
16- .المؤمنون : 14.
17- .القصص : 55.
18- .الفرقان : 72.
19- .النور : 30.
20- .النور : 31.
21- .فصّلت : 22.
22- .الإسراء : 36.
23- .المائده : 6.
24- .محمّد: 4.
25- .الإسراء : 37.
26- .لقمان : 19.
27- .یس : 65.
28- .الحج : 77.
29- .الجنّ : 18.
30- .البقره : 143.
31- .التوبه : 124 و 125 .
32- .الکهف : 13 .
33- .الکافی : ج 2 ص 33 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23 ح 6 وراجع : تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 323 ح 12 .

ص: 229

«و چون سوره ای نازل شود، از میان آنان ، کسی است که می گوید: «این [ سوره ] ایمان کدام یک از شما را افزود؟!» ؛ امّا کسانی که ایمان آورده اند ، بر ایمانشان می افزاید و آنان شادمانی می کنند» .

«اوست آن کس که در دل های مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند، و سپاهیانِ آسمان ها و زمین ، از آنِ خدایند، و خدا همواره دانای سنجیده کار است» .

«و ما موکّلان آتش را جز فرشتگان نگردانیدیم و شماره آنها را جز آزمایشی برای کسانی که کافر شده اند ، قرار ندادیم، تا آنان که اهل کتاب اند ، یقین کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید» .

«بر نعمت و فضل خدا و این که خداوند ، پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند، شادی می کنند. کسانی که [ در نبرد اُحُد ] پس از آن که زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر [ او ]را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری کردند ، پاداشی بزرگ است ؛ همان کسانی که [ برخی از ]مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [ جنگ با ]شما ، گرد آمده اند. پس، از آن بترسید» ؛ و[ لی این سخن ]بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است!» .

«و چون مؤمنان ، دسته های دشمن را دیدند، گفتند: «این ، همان است که خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند» و جز بر ایمان و فرمان برداری آنان نیفزود» .

حدیثالکافی به نقل از ابو عمرو زبیری :به امام صادق علیه السلام گفتم : ای دانا ! مرا خبر دهید که کدام کار ، نزد خدا برتر است ؟ فرمود : «آن کاری که خداوند ، چیزی را جز با آن نمی پذیرد» . گفتم : آن چیست؟ فرمود : «ایمان به خدای یگانه ، بلندترین درجه و ارجمندترین مقام و بالاترین بهره است» . گفتم : آیا مرا آگاه نمی کنی که آیا ایمان ، گفتارِ همراه با کردار است ، یا گفتار است بی کردار؟ فرمود : «ایمان ، سراسر ، کردار است ، و گفتار هم جزئی از آن کردار است ، به حکم خداوند که در کتابش بیان فرموده ، و نورش روشن است و حجّتش استوار ، و قرآن بدان گواهی می دهد و به آن دعوت می کند» . گفتم : قربانت گردم ! برایم شرح کن تا مطلب را دریابم . فرمود : «ایمان ، حالات و درجات و طبقات و منازلی [گوناگون] دارد . یک مرتبه آن ، کامل و در نهایت کمال است . مرتبه دیگر ، ناقص است و نقصانش آشکار است و برخی از آنها کامل ترند و کمالشان [بر نقص آنها] می چربد» . گفتم : مگر ایمان ، کمال و نقص دارد و کم و زیاد می شود؟ فرمود : «آری» . گفتم : چگونه چنین است ؟ فرمود : «چون خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر اندام های آدمیان واجب ساخت و آن را میان این اندام ها قسمت کرد و در میان آنها پراکند ، بنا بر این، هیچ اندامی از اندام ها نیست ، مگر آن که نسبت به ایمان ، وظیفه ای غیر از وظیفه اندام دیگر ، به او محوّل شده است . مثلاً یکی از اندام ها دل اوست که به وسیله آن ، تعقّل و درک و فهم می کند و فرمانده بدن اوست ، به طوری که اندام ها جز با رأی و فرمان او کاری نمی کنند . دیگر از اندام هایش ، دو چشم اوست که با آنها می بیند ، و دو گوش او که با آنها می شنود ، و دو دست او که با آنها کار می کند ، و دو پای او که با آنها راه می رود ، و اندام تناسلی اش که با آن مجامعت می کند ، و زبان او که با آن سخن می گوید ، و سر او که چهره اش در آن است . پس هیچ یک از این اندام ها نیست ، مگر آن که آنچه از وظیفه ایمانی به او محوّل شده ، غیر از آن چیزی است که به اندام دیگر محوّل گشته است ، به حکمی که از جانب خداوند خجسته نام ، رسیده و قرآن آن را برایش بیان کرده و بر آن گواهی داده است . مثلاً وظیفه ای که بر دل واجب ساخته ، غیر آن است که بر گوش واجب ساخته و آنچه بر گوش واجب ساخته ، جز آن است که بر دو چشم واجب ساخته و آنچه بر دو چشم واجب ساخته ، جز آن است که بر زبان واجب ساخته و آنچه بر زبان واجب ساخته ، جز آن است که بر دستان واجب ساخته و آنچه بر دستان واجب ساخته ، جز آن است که بر پاها واجب ساخته و آنچه بر پاها واجب ساخته ، جز آن است که بر آلت تناسلی واجب ساخته و آنچه بر آلت تناسلی واجب ساخته ، جز آن است که بر چهره واجب ساخته است . آنچه از ایمان بر دل واجب ساخته ، اقرار است و شناخت و اعتقاد و خشنودی و گردن نهادن به این که معبودی جز خدای یگانه بی انباز نیست ، معبودی یکتاست و همسر و فرزند نگرفته است ، و پذیرفتنِ این که محمّد که درودهای خدا بر او و خاندانش باد بنده او و فرستاده اوست ، و اقرار کردن به هر پیامبر و کتابی که از جانب خدا آمده است . پس اقرار و شناخت ، وظیفه ای است که خداوند بر عهده دل نهاده و این ، عمل دل است . این است [معنای] سخن خداوند عز و جل که : «مگر کسی که مجبور شود ؛ ولی دلش به ایمان مطمئن است . امّا کسی که سینه اش به کفر گشاده گردد» و فرموده است : «آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرام می گیرد» و فرموده است : «کسانی که با دهان های خود ایمان آورده اند ، ولی با دل هایشان ایمان نیاورده اند» ، و فرموده است : «اگر آنچه را در درون خود دارید ، آشکار سازید یا پنهانش دارید ، خدا شما را برای آن ، حسابرسی می کند . سپس آن کس را که بخواهد ، می آمرزد و آن کس را که بخواهد ، عذاب می کند» . پس اقرار و شناخت ، چیزی است که خداوند عز و جل بر دل واجب ساخته و این ، عمل دل است و در رأس ایمان قرار دارد . وظیفه ای که خداوند بر زبان واجب ساخته ، گفتار است و اظهار آنچه در دل ، آن را باور دارد و بدان اقرار کرده است . خداوند تبارک و تعالی فرموده است : «و به مردم ، سخن نیک بگویید» و فرموده است : «و بگویید : به آنچه به سوی ما نازل شده و آنچه به سوی شما نازل گردیده است ، ایمان آوردیم ، و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم» . این است آنچه خداوند بر زبان واجب ساخته و همین ، عمل زبان است . وظیفه ای که بر عهده گوش نهاده ، این است که از گوش دادن به آنچه خدا حرام کرده ، دوری کند و از آنچه برایش روا نیست و خداوند عز و جل از آن نهی کرده است و نیز از شنیدن آنچه خداوند عز و جل را ناخشنود می سازد ، روی گرداند . خداوند عز و جل در این باره فرموده است : «و در کتاب ، بر شما نازل کرده که : هر گاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می گیرد ، با آنان منشینید تا به سخنی غیر از آن بپردازند» . سپس خداوند عز و جلمورد فراموشی را جدا کرده و فرموده است : «و اگر شیطان تو را به فراموشی انداخت ، پس از توجّه ، دیگر با قوم ستمکار منشین» . نیز فرموده است : «پس نوید ده بندگانم را ؛ همانان که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند . اینان ، کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است و اینان ، همان خردمندان اند» و فرموده است : «به راستی که مؤمنان ، رستگار شدند ؛ همانان که در نمازشان خاکسارند و همانان که از [کار و سخنِ] بیهوده روی گردان اند و همانان که زکات را می پردازند» و فرموده است : «و هر گاه یاوه ای بشنوند ، از آن روی بر می تابند و می گویند : کردارهای ما از آنِ ماست و کردارهای شما از آنِ شماست» و فرموده است : «و هر گاه بر یاوه ای بگذرند ، بزرگوارانه می گذرند» . این است آنچه خداوند از ایمان ، بر گوش واجب ساخته و [خلاصه ]آن ، این است که به آنچه برایش روا نیست ، گوش نسپارد . این ، عمل گوش است و این ، خود ، از ایمان است . همچنین بر چشم واجب ساخت که به آنچه خداوند بر او حرام ساخته است ، ننگرد و از آنچه خداوند ، نهی کرده است و برایش روا نیست ، روی بگرداند . همین ، عمل چشم است و این عمل ، از ایمان است . خداوند تبارک و تعالی فرموده است : «به مردان مؤمن بگو که دیدگان خویش را فرو پوشند و عورت هایشان را نگه دارند» . پس آنان را از نگریستن به عورت یکدیگر نهی فرموده تا کسی به عورت برادر [دینیِ] خویش نگاه نکند و [دستور داده که] هر کسی ، عورت خود را از نگاه دیگران بپوشاند . نیز فرموده است : «به زنان مؤمن بگو که دیدگانِ خود را فرو پوشند و عورت های خویش را نگاه دارند» ، [یعنی خودداری کنند] از این که زنی به عورت زنی دیگر بنگرد و باید عورت خود را حفظ کند از این که دیگری به عورت او نگاه کند» . امام صادق علیه السلام فرمود : «آنچه در باره حفظ عورت در قرآن آمده ، در باره زناست ، بجز این آیه که مربوط به نگاه کردن است . سپس خداوند ، آنچه را که بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته ، در آیه ای دیگر ، یک جا آورد و فرمود : «شما پنهان نمی دارید که گوش و چشمان و پوست هایتان ، بر ضدّ شما گواهی دهند» و مقصود از پوست ها ، عورت ها و ران هاست ، و فرمود : «از آنچه بدان علم نداری ، پیروی مکن که گوش و چشم و دل ، همگی مورد بازخواست قرار می گیرند» . پس این است آنچه خداوند بر چشمان واجب ساخته است ؛ یعنی چشمپوشی از آنچه خداوند عز و جل حرام ساخته . همین ، عمل دو چشم است و این ، خود ، از ایمان است . خداوند بر دو دست واجب ساخت که با آنها کاری را که خداوند حرام کرده است ، انجام ندهند و آنچه را خداوند فرمان داده است ، انجام دهند ، و صدقه دادن و کمک به خویشاوند و جهاد در راه خدا و وضو گرفتن برای نماز را بر آنها واجب کرده و فرموده است : «ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه برای نماز برخاستید ، صورت ها و دست هایتان را تا آرنج بشویید و سرهای خود را و پاهایتان را تا برآمدگیِ آن ، مسح کنید» و فرموده است : «هر گاه به کافران برخوردید ، گردن ها[یشان ]را بزنید و چون آنها را از پای در آوردید ، پس [اسیران را] استوار در بند کشید . سپس یا منّت نهید [و آزادشان کنید ]و یا فدیه بگیرید ، تا این که جنگ ، فرو بنشیند» . این است آنچه خداوند بر دست ها واجب ساخته ؛ چرا که ضربه زدن ، کار آنهاست . بر دو پا نیز واجب ساخت که با آنها به سوی معاصی خداوند نروند و در راهی که خداوند عز و جل می پسندد ، گام بردارند ، و فرموده است : «و در زمین ، متکبّرانه راه مرو که تو هرگز زمین را نخواهی شکافت و هرگز به بلندی کوه ها نخواهی رسید» و فرموده است : «و در راه رفتنت ، معتدل باش و صدای خود را آهسته ساز که بدترین بانگ ها ، بانگ خران است» و در باره این که دست ها و پاها بر ضدّ خودشان و صاحبانشان ، به فرو نهادن آنچه خداوند عز و جل بدان فرمان داده و بر آنها واجب ساخته است ، گواهی می دهند ، می فرماید : «امروز بر دهان هایشان مهر می زنیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به کارهایی که می کرده اند ، گواهی می دهند» . این نیز از وظایفی است که خداوند بر عهده دست ها و پاها نهاده است . همین ، عمل آنهاست و این ، خود ، از ایمان است . نیز بر چهره واجب ساخته که شب و روز ، در اوقات نماز ، برای او به خاک افتد ، و فرموده است : «ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع و سجود به جای آورید و پروردگارتان را بندگی کنید و کار نیک انجام دهید . شاید که رستگار شوید» . این است وظایف همه جانبه چهره و دست ها و پاها . و در جای دیگر فرموده است : «سجده گاه ها از آنِ خداست . پس هیچ کس را با خدا مخوانید» و [این را] در باره طهارت (وضو) و نماز که بر اعضا[ی هفتگانه] واجب ساخته ، فرموده است و دلیلش آن است که چون خداوند عز و جل پیامبرش را از بیت المقدّس به سوی کعبه برگردانْد ، این آیه را نازل فرمود : «خدا کسی نیست که ایمان شما را تباه کند . همانا خدا با مردم ، دلسوز و مهربان است» و نماز را ایمان نامید . حال ، کسی که خداوند عز و جل را در حالی دیدار کند که اعضای خود را حفظ کرده باشد و وظیفه ای را که خداوند عز و جل بر عهده هر عضوی از اعضایش نهاده ، انجام داده باشد ، با ایمان کامل ، خداوند را دیدار می کند و از اهل بهشت خواهد بود ؛ ولی کسی که چیزی از این وظایف را کم بگزارد یا از آنچه خداوند عز و جل در باره آنها فرمان داده است ، تجاوز کند ، با ایمان ناقص ، خداوند عز و جل را دیدار می کند» . گفتم : معنای کاستی و کمال ایمان را دریافتم . افزایش آن چگونه است ؟ امام صادق علیه السلام فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است : «و چون سوره ای نازل شود ، در میان ایشان کسی هست که بگوید : «این [سوره] ، ایمان کدام یک از شما را افزود؟» ؛ امّا کسانی که ایمان آورده اند ، بر ایمانشان می افزاید و ایشان شادمانی می کنند . امّا کسانی که در دل هایشان بیماری است ، پلیدی ای بر پلیدی شان می افزاید» ، و [در باره اصحاب کهف] فرموده است : «ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم : آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم» . اگر ایمان ، سراسر یک نواخت بود و فزونی و کاستی ای در آن نبود ، کسی بر دیگری برتری نمی داشت و نعمت ایمان ، یک سان می بود و مردم برابر می شدند و ترجیح از میان می رفت ؛ امّا به سبب تمامیت ایمان است که مؤمنان به بهشت می روند و به سبب فزونیِ ایمان [ در یکی نسبت به دیگری] است که درجات مؤمنان در نزد خداوند ، متفاوت خواهد بود و به سبب کاستیِ آن است که کوتاهی کنندگان ، به دوزخ می روند» .

.


ص: 230

. .


ص: 231

. .


ص: 232

. .


ص: 233

. .


ص: 234

. .


ص: 235

. .


ص: 236

. .


ص: 237

. .


ص: 238

. .


ص: 239

. .


ص: 240

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :لا یَکونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا ولا یَستَکمِلُ الإِیمانَ حَتّی یَکونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ : اِقتِباسُ العِلمِ ، وَالصَّبرُ عَلَی المَصائِبِ ، ویَرفُقُ (1) فِی المَعاشِ . (2)

تفسیر العیّاشی عن أبی حمزه الثمالی :قُلتُ [لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام ] : أصلَحَکَ اللّهُ أیُّ شَیءٍ إذا عَمِلتُهُ أنَا استَکمَلتُ حَقیقَهَ الإِیمانِ ؟ قالَ : تُوالی أولِیاءَ اللّهِ وتُعادی أعداءَ اللّهِ ، وتَکونُ مَعَ الصّادِقینَ کَما أمَرَکَ اللّهُ . (3)

الإمام الباقر علیه السلام :لا یَستَکمِلُ عَبدٌ الإِیمانَ حَتّی یَعرِفَ أنَّهُ یَجری لِاخِرِنا ما یَجری لِأَوَّلِنا ، وهُم فِی الطّاعَهِ وَالحُجَّهِ وَالحَلالِ وَالحَرامِ سَواءٌ ، ولِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وأمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَضلُهُما . (4)

الإمام الصادق علیه السلام :مَن سَرَّهُ أن یَستَکمِلَ الإِیمانَ کُلَّهُ فَلیَقُل : القَولُ مِنّی فی جَمیعِ الأَشیاءِ قَولُ آلِ مُحَمَّدٍ ، فیما أسَرّوا وما أعلَنوا وفیما بَلَغَنی عَنهُم وفیما لَم یَبلُغنی . (5)

عنه علیه السلام :مَن سَرَّهُ أن یُتِمَّ اللّهُ لَهُ إیمانَهُ حَتّی یَکونَ مُؤمِنا حَقّاً حَقّاً فَلیَفِ للّهِِ بِشُروطِهِ الَّتِی اشتَرَطَها عَلَی المُؤمِنینَ ، فَإِنَّهُ قَدِ اشتَرَطَ مَعَ وِلایَتِهِ ووِلایَهِ رَسولِهِ ووِلایَهِ أئِمَّهِ المُؤمِنینَ إقامَ الصَّلاهِ ، وإیتاءَ الزَّکاهِ ، وإقراضَ اللّهِ قَرضا حَسَنا ، وَاجتِنابَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، فَلَم یَبقَ شَیءٌ مِمّا فُسِّرَ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ إلّا وقَد دَخَلَ فی جُملَهِ قَولِهِ (6) ... . (7)

.

1- .فی کنز العمّال : «وتَرَفُّقٌ» وهو الأنسب.
2- .الفردوس : ج 5 ص 170 ح 7854 عن الإمام الحسین علیه السلام ، کنز العمّال : ج 1 ص 165 ح 828 نقلاً عن أبی نعیم عن الإمام علیّ علیه السلام .
3- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 116 ح 155 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 57 ح 16 .
4- .الاختصاص : ص 268 عن أحمدبن عمر الحلبی وص 22 ، قرب الإسناد : ص 351 ح 1260 کلاهما عن أحمدبن محمّدبن أبی نصر عن الإمام الرضاعنه علیهماالسلام ، الاُصول الستّه عشر : ص 237 ح 283 عن جابر مضمراً نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 360 ح 16 .
5- .الکافی : ج 1 ص 391 ح 6 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 93 کلاهما عن یحیی بن زکریّا الأنصاری ، بحارالأنوار : ج 25 ص 364 ح 2 .
6- .قال العلّامه المجلسی قدس سره : قوله علیه السلام : «فی جمله قوله» أی فی الفواحش، فقوله تعالی: «وَاجتِناب الفَوَاحِشَ» [الأعراف : 33] یشمل اجتناب جمیع المحرّمات (مرآه العقول : ج 25 ص 21) .
7- .الکافی : ج 8 ص 10 ح 1 عن إسماعیل بن جابر ، بحارالأنوار : ج 78 ص 219 ح 93 .

ص: 241

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مؤمن ، مؤمن نخواهد بود و ایمان را کامل نمی گرداند ، مگر آن که سه خصلت در او باشد : فرا گرفتن دانش ، شکیبایی در گرفتاری ها ، و مدارا در امر معاش .

تفسیر العیّاشی به نقل از ابو حمزه ثمالی :[به امام باقر علیه السلام ] گفتم : خدایت به سلامت دارد ! چه چیز است که اگر انجامش دهم ، حقیقت ایمان را کامل کرده ام ؟ فرمود : «همین که دوستان خدا را دوست بداری و دشمنان خدا را دشمن بداری و چنان که خداوند به تو دستور داده است ، با راستان باشی» .

امام باقر علیه السلام :هیچ بنده ای ایمان را کامل نمی کند ، تا آن گاه که دریابد : آنچه برای اوّلینِ ما [اهل بیت] بوده ، برای آخرین ما نیز هست و همه آنان ، در [وجوب ]اطاعت [از آنان] و حجّت بودن و [بیان] حلال و حرام ، یک سان اند ، و [البتّه ]محمّد صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام فضیلت خود را دارند .

امام صادق علیه السلام :هر کس خوش دارد که تمام مراتب ایمان را کامل گرداند ، باید بگوید : «سخن [و عقیده ]من در باره همه چیز ، سخن خاندان محمّد علیهم السلام است ، در باره آنچه پنهان داشته اند و آنچه آشکار ساخته اند و در باره آنچه از ایشان به من رسیده و آنچه به من نرسیده است» .

امام صادق علیه السلام :هر کس خوش دارد که خداوند ، ایمان او را برایش کامل گرداند تا مؤمن حقیقی و واقعی باشد ، باید به شروطی که خداوند برای مؤمنان نهاده است ، عمل کند . خداوند ، افزون بر شرط ولایت خود و ولایت پیامبرش و ولایت امامان مؤمنان ، گزاردن نماز و پرداختن زکات و وامِ نیکو دادن به خداوند و دوری کردن از زشتکاری ها را ، چه آشکارش و چه پنهانش را نیز شرط کرده است . آنچه خداوند ، حرام کرده و بیانش نموده است ، همگی در ضمن این سخن او جای دارد . (1)

.

1- .مقصود ، این سخن خداوند بزرگ است : «پروردگار من ، زشتکاری ها را ، چه آشکارش و چه پنهانش را حرام کرده است» .

ص: 242

الإمام علیّ علیه السلام :لا یَکمُلُ إیمانُ عَبدٍ حَتّی یُحِبَّ مَن أحَبَّهُ اللّهُ سُبحانَهُ ، ویُبغِضَ مَن أبغَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :مَن أحَبَّ للّهِِ وأبغَضَ للّهِِ وأعطی للّهِِ فَهُوَ مِمَّن کَمَلَ إیمانُهُ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام :یا نَوفُ ، إنَّهُ مَن أحَبَّ فِی اللّهِ لَم یَستَأثِر عَلی مُحِبّیهِ ، ومَن أبغَضَ فِی اللّهِ لَم یُنِل مُبغِضیهِ خَیرا . عِندَ ذلِکَ استَکمَلتُم حَقائِقَ الإِیمانِ . (3)

عنه علیه السلام :مَن أحَبَّ أن یَکمُلَ إیمانُهُ فَلیَکُن حُبُّهُ للّهِِ وبُغضُهُ للّهِِ ورضِاهُ للّهِِ وسَخَطُهُ للّهِِ . (4)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن أحَبَّ أن یَلقَی اللّهَ وقَد کَمَلَ إیمانُهُ وحَسُنَ إسلامُهُ فَلیُوالِ الحُجَّهَ صاحِبَ الزَّمانِ القائِمَ المُنتَظَرَ المَهدِیَّ م ح م د بنَ الحَسَنِ . (5)

.

1- .غرر الحکم : ج 6 ص 417 ح 10849 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 543 ح 10083 .
2- .الکافی: ج 2 ص 124 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 934 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 191 کلّها عن أبی عبیده الحذّاء، الزهد للحسین بن سعید : ص 77 ح 34 عن علیّ بن رئاب عنه علیه السلام وکلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 238 ح 10 .
3- .فلاح السائل : ص 467 ح 315 عن نوف البکالی ، بحارالأنوار : ج 41 ص 23 ح 13 .
4- .غرر الحکم : ج 5 ص 392 ح 8897 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 463 ح 8416 .
5- .الفضائل : ص 140 عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 108 ح 80 نقلاً عن کتاب صفوه الأخبار عن محمّد النوفلی عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه .

ص: 243

امام علی علیه السلام :ایمان هیچ بنده ای کامل نمی شود ، مگر آن گاه که هر کس را که خداوند سبحان دوست دارد ، او نیز دوست بدارد و هر کس را که خداوند سبحان دشمن می دارد ، او نیز دشمن دارد .

امام صادق علیه السلام :هر کس دوستی و دشمنی اش برای خدا باشد و به خاطر خدا عطا کند ، او کسی است که ایمانش کامل است .

امام علی علیه السلام خطاب به نوف بکالی :ای نوف! آن که برای خدا دوست بدارد ، هیچ کس را بر دوستدارانِ او ترجیح نمی دهد و آن که برای خدا دشمن بدارد ، به دشمنان او خوبی نمی کند . در این صورت است که حقایق ایمان را کامل کرده اید .

امام علی علیه السلام :هر که دوست دارد ایمانش کامل باشد ، باید مهر و کینش ، و خرسندی و ناخرسندی اش ، برای خدا باشد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که دوست دارد خداوند را با ایمان کامل و اسلام نیکو دیدار کند ، باید حجّت خدا ، صاحب زمان ، قائم منتظر مهدی ، م ح م د بن حسن ، را دوست بدارد .

.


ص: 244

عنه صلی الله علیه و آله :مَن أعطی للّهِِ ومَنَعَ للّهِِ وأحَبَّ للّهِِ وأبغَضَ للّهِِ وأنکَحَ للّهِِ فَقَدِ استَکمَلَ إیمانَهُ. (1)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ أفضَلَ عُرَی الإِیمانِ الحُبُّ فِی اللّهِ وَالبُغضُ فِی اللّهِ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله لَمّا سَأَلَهُ مُعاذٌ عَن أفضَلِ الإِیمانِ :أفضَلُ الإِیمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ ، وتُبغِضَ فِی اللّهِ ، وتُعمِلَ لِسانَکَ فی ذِکرِ اللّهِ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :لا یَستَکمِلُ العَبدُ الإِیمانَ حَتّی یَکونَ قِلَّهُ الشَّیءِ أحَبَّ إلَیهِ مِن کَثرَتِهِ وحَتّی یَکونَ أن لا یُعرَفَ أحَبَّ إلَیهِ مِن أن یُعرَفَ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :ثَلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ استَکمَلَ خِصالَ الإِیمانِ : إذا رَضِیَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فی باطِلٍ ، وإذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ الغَضَبُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا قَدَرَ لَم یَتَعاطَ ما لَیسَ لَهُ . (5)

عنه صلی الله علیه و آله :لا یَستَکمِلُ العَبدُ الإِیمانَ حَتّی یُحسِنَ خُلُقَهُ ولا یَشفِیَ غَیظَهُ. (6)

عنه صلی الله علیه و آله :لا یَکمُلُ الإِیمانُ بِاللّهِ حَتّی یَکونَ فیهِ خَمسُ خِصالٍ : التَّوَکُّلُ عَلَی اللّهِ وَالتَّفویضُ إلَی اللّهِ ، وَالتَّسلیمُ لِأَمرِ اللّهِ وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالصَّبرُ عَلی بَلاءِ اللّهِ . إنَّهُ مَن أحَبَّ للّهِِ ، وأبغَضَ للّهِِ وأعطی للّهِِ ومَنَعَ للّهِِ فَقَدِ استَکمَلَ الإِیمانَ . (7)

.

1- .سنن الترمذی : ج 4 ص 670 ح 2521 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 309 ح 15617، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 178 ح 2694 کلّها عن معاذ بن أنس الجهنی ، سنن أبی داود : ج4 ص220 ح4681 عن أبی اُمامه عنه صلی الله علیه و آله نحوه .
2- .تاریخ بغداد : ج 11 ص 354 الرقم 6205 ، مسند الطیالسی : ص 101 ح 747 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 130 ح 37 وفیهما «اوثق» بدل «ان افضل» وکلّها عن البراء بن عازب .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 266 ح 22193 و ح 22191 ، المعجم الکبیر : ج 20 ص 191 ح 425 ، اُسد الغابه : ج 1 ص 337 الرقم 337 ، الاصابه : ج 1ص 311 الرقم 377 کلّها عن معاذ ، کنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 67 .
4- .تنبیه الخواطر : ج 1 ص 231 ، التحصین لابن فهد : ص 12 ح 23 نحوه ؛ المغنی عن حمل الأسفار : ج 2 ص 1161 ح 4217 نحوه .
5- .الکافی : ج 2 ص 239 ح 29 ، المحاسن : ج 1 ص66 ح 12 ، الاختصاص : ص 233 کلّها عن فاطمه بنت الإمام الحسین علیه السلام ، الخصال : ص 105 ح 66 عن فاطمه بنت الإمام الحسین علیه السلام عن أبیها ، الأمالی للطوسی : ص 603 ح 1248 عن فاطمه بنت الإمام الحسین عن أبیها عن جدّها علیهماالسلام ، تحف العقول : ص 43 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 300 ح 28 .
6- .الفردوس : ج 5 ص 115 ح 7653 عن أنس ، کنز العمّال : ج 3 ص 19 ح 5244 .
7- .تاریخ بغداد : ج 9 ص 444 الرقم 5070 ؛ أعلام الدین : ص 334 کلاهما عن ابن عمر و ص 144 نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 177 ح 6 .

ص: 245

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که دادن و ندادنش و مهر و کینش ، برای خدا باشد و برای [ اطاعت از] خدا ازدواج کند ، ایمانش را به کمال رسانده است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بهترین دستگیره ایمان ، دوست داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خداست .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ معاذ که از ایشان در باره برترین ایمان پرسید :برترین [درجه] ایمان ، این است که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری ، و زبانت را در یاد خدا به کار اندازی .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بنده ایمان را کامل نمی گرداند ، مگر آن گاه که کم داشتن را از زیاد داشتن ، دوست تر بدارد و آن گاه که ناشناخته بودن ، نزد او محبوب تر از معروف بودن باشد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه خصلت است که هر کس داشته باشد ، خصلت های ایمان را کامل دارد : هر گاه خشنود می شود ، خشنودی اش او را به ناحق نکشاند ، و هر گاه خشمگین می شود ، خشمش او را از حق برون نَبَرد ، و هر گاه قدرت می یابد ، به آنچه از او نیست ، دست دراز نکند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بنده ، ایمانش کامل نیست ، مگر آن گاه که اخلاقش را نیکو گرداند و انتقامگیری نکند . (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان به خدا کامل نیست ، مگر آن گاه که پنج خصلت در بنده باشد : توکّل به خدا ، وا گذاردن [کارها] به خدا ، گردن نهادن به فرمان خدا ، خشنود بودن به قضای خدا ، و شکیبایی در بلا [و آزمایش] خدا . هر کس برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد ، و برای خدا عطا کند و برای خدا از عطا کردن خودداری نماید ، ایمان را کامل گردانیده است .

.

1- .تعبیر «شفاء الغیظ» در متن عربی حدیث ، یعنی : دقّ دلی خالی کردن ؛ زهر خود را ریختن ؛ عصبانیت خود را بر سر کسی ریختن .

ص: 246

عنه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ استَکمَلَ إیمانَهُ : لا یَخافُ فِی اللّهِ لَومَهَ لائِمٍ ، ولا یُرائی بِشَیءٍ مِن عَمَلِهِ ، وإذا عُرِضَ عَلَیهِ أمرانِ أحَدُهُما لِلدُّنیا وَالآخَرُ لِلآخِرَهِ آثَرَ أمرَ الآخِرَهِ عَلی أمرِ الدُّنیا . (1)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله عن جبرئیل :لا تَکمُلُ شَجَرَهٌ إلّا بِالثَّمَرِ ، کَذلِکَ الإِیمانُ لا یَکمُلُ إلّا بِالکَفِّ عَنِ المَحارِمِ . (2)

المعجم الکبیر عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَیسَ بِمُؤمِنٍ مُستَکمِلِ الإِیمانِ مَن لَم یَعُدَّ البَلاءَ نِعمَهً وَالرَّخاءَ مُصیبَهً قالوا : کَیفَ یا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : لِأَنَّ البَلاءَ لا یَتبَعُهُ إلَا الرَّخاءُ وکَذلِکَ الرَّخاءُ لا تَتبَعُهُ إلَا المُصیبَهُ ، ولَیسَ بِمُؤمِنٍ مُستَکمِلِ الإِیمانِ مَن لَم یَکُن فی غَمٍّ ما لَم یَکُن فی صَلاهٍ ، قالوا : ولِمَ یا رَسولَ اللّهِ ؟ قال : لِأَنَّ المُصَلِّیَ یُناجی رَبَّهُ ، وإذا کانَ فی غَیرِ صَلاهٍ إنَّما یُناجِی ابنَ آدَمَ . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ إنَّ القُرآنَ وَالذِّکرَ لَیُنبِتانِ الإِیمانَ فِی القَلبِ کَما یُنبِتُ الماءُ العُشبَ . (4)

.

1- .تنبیه الخواطر : ج 1 ص 231 و ج 2 ص 121 ؛ تاریخ دمشق : ج 38 ص 13 ح 7577 عن أبی هریره ، إحیاء العلوم : ج 4 ص 518 ح 186وص584 ح 35 ، کنز العمّال : ج 15 ص 817 ح 43247 .
2- .علل الشرائع : ص 249 ح 5 عن أنس ، جامع الأخبار : ص 506 ح 1401 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 68 ص 380 ح 30 ؛ الفردوس : ج 4ص 145 ح 6447 عن أنس .
3- .المعجم الکبیر : ج 11 ص 27 ح 10949 ، کنز العمّال : ج 1 ص 166 ح 829 .
4- .الفردوس : ج 3 ص 115 ح 4319 عن أنس ، کنز العمّال : ج 15 ص 221 ح 40670 .

ص: 247

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشند ، ایمانش کامل است : در راه خدا از نکوهش هیچ نکوهشگری نهراسد ، در هیچ کار خود ریا نکند ، و هر گاه دو امر برایش پیش آید که یکی دنیایی و دیگری آخرتی بود ، کار آخرت را بر کار دنیا برگزیند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به نقل از جبرئیل علیه السلام :درخت به کمال نمی رسد ، مگر آن گاه که به بار بنشیند . ایمان نیز به کمال نمی رسد ، مگر با خودداری از حرام ها .

المعجم الکبیر به نقل از ابن عبّاس :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «مؤمنِ کامل ایمان نیست کسی که گرفتاری را نعمت ، و آسایش را مصیبت نشمارد» . اصحاب پرسیدند : چرا ، ای پیامبر خدا؟ فرمود : «چون گرفتاری ، حتما آسایش در پی دارد و آسایش نیز حتما مصیبت به دنبال دارد . همچنین مؤمنِ کامل ایمان نیست کسی که وقتی در حال نماز نیست ، در غم و اندوه نباشد» . اصحاب پرسیدند : چرا ، ای پیامبر خدا؟ فرمود : «چون نمازگزار ، با پروردگارش سخن می گوید و هر گاه در غیر نماز باشد ، لاجرم با آدمیزاد سخن می گوید» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سوگند به آن که جانم در دست اوست ، قرآن و ذکر ، ایمان را در دل می رویانند ، آن سان که آب ، گیاه را می رویاند .

.


ص: 248

عنه صلی الله علیه و آله :أکمَلُ المُؤمِنینَ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ویَدِهِ. (1)

عنه صلی الله علیه و آله :لا یُؤمِنُ أحَدُکُم حَتّی یُحِبَّ لِأَخیهِ ما یُحِبُّ لِنَفسِهِ. (2)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن رَأی مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ ، فَإِن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإِن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ؛ وذلِکَ أضعَفُ الإِیمانِ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :الإِیمانُ بِضعٌ وسَبعونَ أو بِضعٌ وسِتّونَ شُعبَهً ، فَأَفضَلُها قَولُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأدناها إماطَهُ الأَذی عَنِ الطَّریقِ . (4)

عیسی علیه السلام :بِحَقٍّ أقولُ لَکُم : إنَّ الزَّرعَ لا یَصلُحُ إلّا بِالماءِ وَالتُّرابِ ، کَذلِکَ الإِیمانُ لا یَصلُحُ إلّا بِالعِلمِ وَالعَمَلِ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام :غایَهُ الإِیمانِ المُوالاهُ فِی اللّهِ ، وَالمُعاداهُ فِی اللّهِ ، وَالتَّباذُلُ فِی اللّهِ ، وَالتَّواصُلُ فِی اللّهِ سُبحانَهُ . (6)

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 54 ح 23 عن جابر ، کنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 64 ؛ معانی الأخبار : ص 333 ح 1 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص382 ح 2661 کلاهما عن أبی ذرّ نحوه وفیهما «أفضل» بدل «أکمل» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 70 ح 1 .
2- .صحیح البخاری : ج 1 ص 14 ح 13 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 67 ح 71 ، سنن الترمذی : ج 4 ص 667 ح 2515 کلّها عن انس ، تاریخ دمشق : ج 8 ص313 ح 2216 عن یزید بن اسد ، کنز العمّال : ج 1 ص 41 ح 96 .
3- .صحیح مسلم : ج 1 ص 69 ح 78 ، سنن الترمذی : ج 4 ص 470 ح 2172 وفیه «فلیُنکِر» بدل «فلیُغیّره» ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 184 ح11876 کلّها عن أبی سعید الخدری ، الإیمان لابن منده : ج 1 ص 341 ح 179 ، کنز العمّال : ج 3 ص 66 ح 5524 ؛ التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 480 ح 307 نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 85 ح 257 .
4- .صحیح مسلم : ج 1 ص 63 ح 58 ، سنن أبی داود : ج 4 ص 219 ح 4676 ، سنن ابن ماجه : ج 1 ص 22 ح 57 ، سنن النسائی : ج 8 ص 110 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 453 ح 9754 کلّها عن أبی هریره نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 35 ح 52 .
5- .تحف العقول : ص 512 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 316 ح 17 ؛ تاریخ دمشق : ج 68 ص 67 نحوه ولیس فیه «لا یصلح إلّا بالعلم» .
6- .غرر الحکم : ج 4 ص 375 ح 6378 .

ص: 249

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :کامل ترینِ مؤمنان ، کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ یک از شما مؤمن نیست ، مگر آن که آنچه را برای خود دوست دارد ، برای برادرش نیز دوست بدارد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر یک از شما مُنکری را دید ، با دستش مخالفت کند . اگر نتوانست ، با زبانش و اگر نتوانست ، با دلش و این ، ضعیف ترین مرتبه ایمان است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ایمان ، هفتاد و چند یا شصت و چند شاخه دارد که برترینِ آنها ، گفتنِ «لا إله إلّا اللّه » [و عقیده توحید] است و کمترینِ آنها ، کنار زدن چیزهای آزارنده ، از سر راه مردم .

عیسی علیه السلام :راستش را به شما بگویم : زراعت ، جز با آب و خاک ، آباد نمی شود . همین طور ، ایمان جز به دانش و کردار ، آباد نمی شود .

امام علی علیه السلام :نهایت ایمان ، دوست داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خدا و بخشش کردن برای خدا و ارتباط داشتن برای خداست .

.


ص: 250

عنه علیه السلام :لا یَکمُلُ إیمانُ المُؤمِنِ حَتّی یَعُدَّ الرَّخاءَ فِتنَهً وَالبَلاءَ نِعمَهً . (1)

عنه علیه السلام :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ کَمَلَ إیمانُهُ : العَقلُ ، وَالحِلمُ ، وَالعِلمُ . (2)

عنه علیه السلام :لَن یُکمِلَ العَبدُ حَقیقَهَ الإِیمانِ حَتّی یُؤثِرَ دینَهُ عَلی شَهوَتِهِ ، ولَن یَهلِکَ حَتّی یُؤثِرَ شَهوَتَهُ عَلی دینِهِ. (3)

عنه علیه السلام :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ فَقَد أکمَلَ الإِیمانَ : العَدلُ فِی الغَضَبِ وَالرِّضا ، وَالقَصدُ فِی الفَقرِ وَالغِنی ، وَاعتِدالُ الخَوفِ وَالرَّجاءِ . (4)

عنه علیه السلام :مِن کَمالِ الإِیمانِ مُکافَأَهُ المُسیءِ بِالإِحسانِ . (5)

عنه علیه السلام فی دُعائِهِ فی قُنوتِ الوَترِ :اللّهُمَّ أنتَ مُنتَهی غایَتی ورَجائی ومَسأَلَتی وطَلِبَتی ، أسأَلُکَ یا إلهی کَمالَ الإِیمانِ وتَمامَ الیَقینِ وصِدقَ التَّوَکُّلِ عَلَیکَ وحُسنَ الظَّنِّ بِکَ . (6)

عنه علیه السلام :حَبیبی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمَرَنی أن أدعُوَ بِهِنَّ عِندَ خَتمِ القُرآنِ : اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ إخباتَ المُخبِتینَ وإخلاصَ الموقِنینَ ومُرافَقَهَ الأَبرارِ وَاستِحقاقَ حَقائِقِ الإِیمانِ . (7)

الأمالی للصدوق عن الأصبغ بن نباته :سَمِعتُ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام یَقولُ : سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَن صِفَهِ المُؤمِنِ ، فَنَکَسَ رَأسَهُ ثُمَّ رَفَعَهُ فَقالَ : فِی المُؤمِنینَ عِشرونَ خَصلَهً ، فَمَن لَم تَکُن فیهِ لَم یَکمُل إیمانُهُ . یا عَلِیُّ إنَّ المُؤمِنینَ هُمُ الحاضِرونَ لِلصَّلاهِ ، وَالمُسارِعونَ إلَی الزَّکاهِ ، وَالحاجّونَ لِبَیتِ اللّهِ الحَرامِ ، وَالصّائِمونَ فی شَهرِ رَمَضانَ ، وَالمُطعِمونَ المِسکینَ ، وَالماسِحونَ رَأسَ الیَتیمِ ، المُطَهِّرونَ أظفارَهُم ، المُتَّزِرونَ عَلی أوساطِهِمُ ، الَّذینَ إن حَدَّثوا لَم یَکذِبوا ، وإذا وَعَدوا لَم یُخلِفوا ، وإذَا ائتُمِنوا لَم یَخونوا ، وإن تَکَلَّموا صَدَقوا ، رُهبانٌ بِاللَّیلِ اُسدٌ بِالنَّهارِ ، صائِمونَ بِالنَّهارِ ، قائِمونَ بِاللَّیلِ ، لا یُؤذونَ جارا ، ولا یَتَأَذّی بِهِم جارٌ ، الَّذینَ مَشیُهُم عَلَی الأَرضِ هَونٌ (8) ، وخُطاهُم إلی بُیوتِ الأَرامِلِ ، وعَلی أثَرِ الجَنائِزِ ، جَعَلَنَا اللّهُ وإیّاکُم مِنَ المُتَّقینَ . (9)

.

1- .غرر الحکم : ج 6 ص 408 ج 10811 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 542 ح 10060 .
2- .غرر الحکم : ج 3 ص 335 ح 4658 .
3- .کنز الفوائد : ج 1 ص 350 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 81 ح 67 نقلاً عن کشف الغمّه.
4- .غرر الحکم : ج 3 ص 640 ح 4671 .
5- .غرر الحکم : ج 6 ص 40 ح 9413 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 470 ح 8600 .
6- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 492 ح 1412 ، بحارالأنوار : ج 87 ص 270 ح 67 .
7- .مکارم الأخلاق : ج 2 ص 139 ح 2349 ، بحارالأنوار : ج 92 ص 206 ح 1 ؛ کنز العمّال : ج 2 ص 351 ح 4221 نقلاً عن ابن النجّار .
8- .فی المصدر : «هوناً» والصواب ما أثبتناه کما فی الکافی.
9- .الأمالی للصدوق : ص 640 ح 866 ، کنز الفوائد : ج 1 ص 86 وراجع : الکافی : ج 2 ص 232 ح 5 وبحارالأنوار : ج 67 ص 276 ح 4 .

ص: 251

امام علی علیه السلام :ایمان مؤمن ، کامل نمی شود ، مگر آن گاه که آسایش را فتنه (آزمایش) بشمارد و گرفتاری را نعمت .

امام علی علیه السلام :سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشند ، ایمانش کامل است : خِرد و بردباری و دانایی .

امام علی علیه السلام :بنده هرگز حقیقت ایمان را کامل نمی گرداند ، مگر آن گاه که دینش را بر هوس خود برگزیند ، و هرگز به هلاکت در نمی افتد ، مگر آن گاه که هوس خود را بر دینش برگزیند .

امام علی علیه السلام :سه خصلت است که هر کس دارای آنها باشد ، ایمانش کامل است : خارج نشدن از جادّه عدالت به هنگام خشم و خشنودی ، میانه روی به هنگام ناداری و توانگری ، و هم اندازه بودنِ بیم و امید .

امام علی علیه السلام :نیکی کردن به آن که بدی کرده ، از کامل بودن ایمان است .

امام علی علیه السلام در دعای ایشان در قنوت نماز وَتْر :بار خدایا! تو مقصد و امید و خواست و مطلوب نهاییِ من هستی . معبود من! ایمان کامل و یقین تام و توکّل صادقانه بر تو و خوش گمانی به تو را از تو درخواست می کنم .

امام علی علیه السلام :محبوبم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود که هنگام ختم قرآن ، این دعا را بخوانم : «بار خدایا! خاکساریِ خاکساران و اخلاص اهل یقین و همراهی با نیکان و سزامندی [درک] حقایق ایمان را از تو درخواست می کنم» .

الأمالی ، صدوق به نقل از اصبغ بن نباته :از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می فرماید : «از پیامبر خدا در باره اوصاف مؤمن پرسیدم . ایشان سرش را پایین انداخت و سپس سر برداشت و فرمود : در مؤمنان ، بیست خصلت هست که در هر کس وجود نداشته باشد ، ایمان او کامل نیست . ای علی! مؤمنان ، آنان اند که در نماز [جماعت] حاضر می شوند ؛ در زکات دادن می شتابند ؛ حجّ خانه محترم خدا را به جا می آورند ؛ در ماه رمضان ، روزه می دارند ؛ بینوا را اطعام می کنند ؛ دست نوازش بر سر یتیم می کشند ؛ ناخن های خود را تمیز نگه می دارند ؛ اِزار می پوشند ؛ همانان که هر گاه سخن بگویند ، دروغ نمی گویند ؛ هر گاه وعده دهند ، خلف وعده نمی کنند ؛ هر گاه به آنان امانتی سپرده شود ، خیانت نمی کنند ؛ هر گاه سخن بگویند ، راست می گویند ؛ پارسایان شب و شیران روزند ؛ روزها روزه دارند ؛ شب ها به عبادت می پردازند ؛ نه همسایه ای را می آزارند و نه همسایه ای به سبب آنها آزار می بیند ؛ کسانی هستند که بر زمین ، آرام گام می زنند ؛ به بیوه زنان کمک می رسانند ؛ در تشییع جنازه شرکت می کنند . خداوند ، ما و شما را از تقواپیشگان قرار دهد! » . (1)

.

1- .کنایه از این که صفت بیستم مؤمنان ، تقواست .

ص: 252

الإمام زین العابدین علیه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وبَلِّغ بِإِیمانی أکمَلَ الإِیمانِ. (1)

الإمام الباقر علیه السلام :کانَ أبی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام یَقولُ : أربَعٌ مَن کُنَّ فیهِ کَمَلَ إیمانُهُ ومُحِّصَت عَنهُ ذُنوبُهُ ولَقِیَ رَبَّهُ وهُوَ عَنهُ راضٍ : مَن وَفی للّهِِ بِما جَعَلَ عَلی نَفسِهِ لِلنّاسِ ، وصَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ ، وَاستَحیی مِن کُلِّ قَبیحٍ عِندَ اللّهِ وعِندَ النّاسِ ، وحَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أهلِهِ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :صاحِب بِمِثلِ ما یُصاحِبونَکَ بِهِ تَزدَد إیماناً . (3)

عنه علیه السلام :کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام یَقولُ : إنَّ المَعرِفَهَ بِکَمالِ دینِ المُسلِمِ تَرکُهُ الکَلامَ فیما لا یَعنیهِ ، وقِلَّهُ مِرائِهِ ، وحِلمُهُ ، وصَبرُهُ ، وحُسنُ خُلُقِهِ . (4)

.

1- .الصحیفه السجّادیه : ص 81 الدعاء 20 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 73 ح 106 ، الأمالی للمفید : ص 299 ح 9 وص 166 ح 1 نحوه ، الخصال : ص 222 ح 50 وفیه«إسلامه» بدل «إیمانه» ، المحاسن : ج 1 ص 69 ح 21 کلّها عن أبی حمزه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 296 ح 20 وراجع : الکافی : ج 2 ص 99 ح 3 .
3- .تحف العقول : ص 376 عن سفیان الثوری ، بحارالأنوار : ج 78 ص 261 ح 160 .
4- .الکافی : ج 2 ص 240 ح 34 ، الخصال : ص 290 ح 50 کلاهما عن أبی ولّاد الحنّاط ، مشکاه الأنوار : ص 391 ح 1281 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 129 ح11 .

ص: 253

امام زین العابدین علیه السلام :بار خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ایمان مرا به کامل ترین مرتبه ایمان برسان .

امام باقر علیه السلام :پدرم علی بن الحسین علیه السلام می فرمود : «چهار چیز است که هر کس آنها را داشته باشد ، ایمانش کامل و گناهانش از او زدوده شده است و پروردگارش را در حالی دیدار می کند که از او خشنود است : کسی که به خاطر خدا به تعهّداتش نسبت به مردم عمل کند ، زبانش با مردم راست باشد ، از هر کار زشتی در نزد خدا و نزد مردم ، شرم کند و با خانواده اش خوش اخلاق باشد» .

امام صادق علیه السلام :آن سان که دیگران با تو دوستی می کنند ، دوستی کن تا بر ایمانت بیفزایی .

امام صادق علیه السلام :[جدّم] علی بن الحسین علیه السلام می فرمود : «راه شناختِ کامل بودنِ دین مسلمان ، این است که سخنِ بیهوده نمی گوید ، کمتر ستیزه می کند ، بردبار و شکیبا و خوش خوی است» .

.


ص: 254

عنه علیه السلام :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ استَکمَلَ الإِیمانَ : مَن إذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ غَضَبُهُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا رَضِیَ لَم یُخرِجهُ رِضاهُ إلَی الباطِلِ ، ومَن إذا قَدَرَ عَفا. (1)

عدّه الداعی عنهم علیهم السلام :لا یُکمِلُ عَبدٌ حَقیقَهَ الإِیمانِ حَتّی یُحِبُّ أخاهُ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :لا یَکمُلُ إیمانُ العَبدِ حَتّی یَکونَ فیهِ أربَعُ خِصالٍ : یُحَسِّنُ خُلُقَهُ ، ویُسَخّی نَفسَهُ (3) ، ویُمسِکُ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، ویُخرِجُ الفَضلَ مِن مالِهِ . (4)

عنه علیه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل وَضَعَ الإِیمانَ عَلی سَبعَهِ أسهُمٍ عَلَی البِرِّ وَالصِّدقِ وَالیَقینِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِکَ بَینَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فیهِ هذِهِ السَّبعَهَ الأَسهُمِ فَهُوَ کامِلٌ. (5)

عنه علیه السلام لأبی بصیر :قُل : اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ قَولَ التَّوّابینَ وعَمَلَهُم ، ونورَ الأَنبِیاءِ وصِدقَهُم ، ونَجاهَ المُجاهِدینَ وثَوابَهُم ، وشُکرَ المُصطَفَینَ ونَصیحَتَهُم ، وعَمَلَ الذّاکِرینَ ویَقینَهُم ، وإیمانَ العُلَماءِ وفِقهَهُم. (6)

.

1- .تحف العقول : ص 324 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 208 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 238 ح 82 .
2- .عدّه الداعی : ص 173 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 236 ح 38 .
3- .سَخَّیتُ نفسی عَنهُ : تَرَکتُهُ ولَم تُنازِعنی نفسی إلیه (لسان العرب : ج 14 ص 373) .
4- .الأمالی للمفید : ص 355 ح 8 ، الأمالی للطوسی : ص 125 ح 196 ، المحاسن : ج 1 ص 69 ح 20 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 181وفیها «تسخو» بدل «یسخی» وکلّها عن المفضّل بن عمر الجعفی ، إرشاد القلوب : ص 195 وفیه «یصلح » بدل «یسخی» ، بحارالأنوار : ج 67 ص298 ح 22 .
5- .الکافی : ج 2 ص 42 ح 1 ، الخصال : ص 354 ح 35 وفیه «الإسلام» و«الصبر» بدل «الإیمان» و«البرّ» وکلاهما عن عمّار بن أبی الأحوص ،بحارالأنوار : ج 69 ص 159 ح 1 .
6- .الکافی : ج 2 ص 593 ح 33 عن أبی بصیر ، مصباح المتهجد : ص 278 ح 383 ، جمال الاُسبوع : ص 144 کلاهما من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحارالأنوار : ج 89 ص 303 ح 9 .

ص: 255

امام صادق علیه السلام :سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد ، ایمان او کامل است : کسی که هر گاه به خشم آید ، خشمش او را از مسیر حق ، خارج نسازد و کسی که هر گاه خشنود شود ، خشنودی اش او را به باطل نکشاند و کسی که هر گاه [بر کسی که به او ستم کرده ،] قدرت یافت ، عفو کند .

عدّه الداعی به نقل از امامان اهل بیت علیهم السلام :بنده ، حقیقت ایمان را کامل نمی گرداند ، تا آن گاه که برادرش را دوست داشته باشد .

امام صادق علیه السلام :ایمانِ بنده کامل نمی شود ، تا آن که چهار خصلت در او باشد : اخلاقش را نیکو گرداند ، نفْس خود را بخشنده سازد ، از زیاده گویی بپرهیزد ، و زیادیِ مال خود را ببخشد .

امام صادق علیه السلام :خداوند عز و جل ، ایمان را هفت سهم قرار داد : نیکوکاری ، راستگویی ، یقین ، خرسندی ، وفاداری ، دانش و بردباری . سپس آن را میان مردم پخش کرد . پس به هر کس همه این هفت بهره را داد ، او کامل است .

امام صادق علیه السلام خطاب به ابو بصیر :بگو : «بار خدایا ! از تو درخواست می کنم گفتار و کردارِ توبه کنندگان را ، و روشنایی و راستیِ پیامبران را ، و رهیدن و پاداش مجاهدان را ، و سپاس گزاری و خلوص برگزیدگان را ، و کردار و یقین یادکنندگانِ خدا را ، و ایمان و آگاهیِ عالمان را» .

.


ص: 256

الکافی عن أیّوب بن یقطین أو غیره عنهم علیهم السلام :تَقولُ فِی اللَّیلَهِ الاُولی [أی مِن لَیالِی العَشرِ الأَواخِرِ مِن شَهرِ رَمَضانَ] : أسأَلُکَ ... أن تَهَبَ لی یَقینا تُباشِرُ بِهِ قَلبی ، وإیمانا یَذهَبُ بِالشَّکِّ عَنّی وتُرضِیَنی بِما قَسَمتَ لی (1) . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :ثَلاثٌ تَناسَخَهَا الأَنبِیاءُ (3) مِن آدَمَ علیه السلام حَتّی وَصَلنَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ إذا أصبَحَ یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ إیمانا تُباشِرُ بِهِ قَلبی (4) ویَقینا حَتّی أعلَمَ أنَّهُ لا یُصیبُنی إلّا ما کَتَبتَ لی ورَضِّنی بِما قَسَمتَ لی. (5)

5 / 5کَیفِیَّهُ التَّعامُلِ مَعَ الأَدنینَ إیماناأ التَّجَنُّبُ عَنِ البَراءَهِالإمام الصادق علیه السلام :ما أنتُم وَالبَراءَهَ یَبرَأُ بَعضُکُم مِن بَعضٍ ؟! إنَّ المُؤمِنینَ بَعضُهُم أفضَلُ مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أکثَرُ صَلاهً مِن بَعضٍ وبَعضُهُم أنفَذُ بَصَرا مِن بَعضٍ ، وهِیَ الدَّرَجاتُ. (6)

.

1- .ورد هذا الدعاء أیضا فی أعمال اللیله الثالثه من لیالی العشر الأواخر من شهر رمضان ، وکذلک فی أدعیه اللیالی المتأخّره عنها إلی آخر الشهر .
2- .الکافی : ج 4 ص 160 ح 2 ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 101 ح 263 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 161 ، المقنعه : ص 184 کلاهما من دون اسناد إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، الإقبال : ج 1 ص 362 عن عمر بن یزید عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 53 .
3- .أی ورثوها من التناسخ فی المیراث وهو موت ورثه بعد ورثه وأصل المیراث قائم لم یقسم (الوافی).
4- .«تباشر به قلبی» أی تجده فی قلبی ولایکون إیمانا ظاهریا بمحض اللسان . أوتلی باثباته فی قلبی بنفسک . یقال : باشر الامر إذا ولیه بنفسه . (هامش المصدر)
5- .الکافی : ج 2 ص 524 ح 10 ، عن الفضل بن أبی قرّه ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 90 ح 249 ، مصباح المتهجّد : ص 565 ح 667 کلاهما نحوه، بحارالأنوار : ج 86 ص 289 ح 51 .
6- .الکافی : ج 2 ص 45 ح 4 عن الصباح بن سیّابه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 168 ح 7 .

ص: 257